در دیماه 1348 خورشیدی، فیلمی بر پردهی سینماها نمایش داده شد که شیوهای نو در سینمای ایران پدید آورد. از آن پس در بسیاری از «فیلمفارسی»ها مردانی با کلاه شاپو نمایان شدند که پاشنهی خوابیدهی کفشهای نوکتیز و رفتار لوطی وارشان، آنها را از دیگران جدا میساخت. فیلمی که چنین موجی پدید آورده بود، «قیصر» نام داشت و از ساختههای مسعود کیمیایی بود. بخش ترسناکی از نما (سکانس) این فیلم، در گرمابهای فیلمبرداری شده بود که «نواب» نام داشت و سازهای بازمانده از سدههای میانی تاریخ ایران بود. در آن نما، قیصر، یکی از چهرههای ناپاک فیلم به نام کریم آبمنگل را از پا درمیآورَد و جوی باریکی از خون، در گوشهای از گرمابه جاری میشود. پس از نمایش این فیلم بود که بسیاری از مردم گرمابه نواب را به نام «حمام قیصر» شناختند.
گرمابهی نواب در بخش خاوری محلهی کهن اودلاجان (عودلاجان) تهران ساخته شده است. اودلاجان کنونی گسترهای است که محلههای پامنار، ناصرخسرو و امامزاده یحیی را دربرمیگیرد، اما در سدههای گذشته بخشی در درون حصار تهماسبی بود. این حصار را به دستور شاه تمهاسب صفوی در سدهی دهم مهی(:قمری)، گرداگرد شهر کوچک تهرانِ آن روزگار کشیدند. در اودلاجان گرمابههای تاریخی دیگری دیده میشود؛ مانند گرمابه میرزا غلامشاه، گرمابه قوامالدوله و گرمابهی خزانه.
نشانهها یا اِلمانهای معماری گرمابهی نواب گمانی بهجا نمیگذارد که این سازه در روزگار صفویان پیریزی شده است. همانند آن نشانهها و عناصر را در دیگر بناهای آن دوره میتوان یافت. بهویژه بخشبندی و چگونگی دسترسی به فضاهای سازه، برگرفته از هنر معماری صفوی است. افزونبر اینکه لایهبرداریهای انجام شده، ساخت آن در زمان صفویان را تایید میکند؛ هر چند یک دیدگاه آن است که گرمابهی نواب نه در زمان شاه تهماسب، بلکه در سالهای پایانی شاهنشاهی صفویان شکل گرفته است.
بازگفتهای سینه به سینه و شنیداری، از ساخت گرمابهی نواب به دست دو بانو به نامهای سارا سلطان خاتون و سارا هاجر خاتون، خبر میدهند. آن دو، دختران یکی از مردان سرشناس محلهی اودلاجان به نام نواب، بودهاند. بیش از این نه از نواب آگاهیای در دست هست و نه از آن دو بانو و انگیزهای که سبب شده بود چنین گرمابهای را بسازند.
با پایین رفتن از چندین پله، میتوان از بازارچهی نواب به درون گرمابه رفت. آنچه ورودی گرمابه را زیبایی میبخشد، آجرکاری منظم و بسیار دیدنی آن است؛ هر چند «آیفونی» که بر روی نمای بیرونی گرمابه نصب کردهاند، ناسازگاری آزاردهندهای با آجرکاری تاریخی ورودی دارد. گویا در گذشته سنگنوشتهی کاشیکاری شده و چشمنوازی، نمای بیرونی گرمابه را آراستهتر میساخته است. آن کتیبه را دیرزمانی است که دزدیدهاند! کاشیکاری کنونی سردرِ گرمابهی نواب، ساختهی چندین سال گذشته است.
در معماری ایرانی به طرحهای هندسی، کاربندی میگویند. کاربندی گرمابهی نواب چنان برجسته است و ویژگی یگانهای به آن میدهد که میتوان همان کاربندی هندسی سازه را نشانهی آشکاری از جدایی و تفاوت این گرمابه با دیگر گرمابههای تاریخی ایران دانست. هر چند کاربندی گذشتهی سازه از ملات آهک بود و در بازسازهای چند ساله گذشته آن را آجرکاری کردند. به هر روی، از همان لحظهی درون شد به گرمابه، نگاهها بر روی شیوهی استادانهی ساخت آن، خیره میماند؛ بهویژه سقف این سازه که بهراستی دیدنی است. با این همه، گرمابه نواب آرایههای بسیاری ندارد و زیبایی آن را باید در معماریاش جُست. کاشیکاریهای اندک گرمابه، در کنار آجرچینیها، از دید دیداری (:بصری) دلانگیز و تماشایی است.
آجرچینیها در سقف گرمابه نواب جلوهگری بیشتری دارند. گنبدهای بام گرمابه نیز چندتایی هستند و هر کدام روزنههایی دارند. آن روزنهها را در گذشته «بازشو» میگفتند. بازشوها، روشنایی سازه را برآورده میکردند. این را نیز بگوییم که از بام گرمابهی نواب، تون، یا آتشدان گرمابه پیداست. تون جایی برای فراهم آمدن سوخت گرمابه و گرم و داغ شدن آب مورد نیاز در درون تیانها، یا دیگها بود. این گرمابهی کهن، 3 خزینه داشته است.
در گرمابههای سنتی ایران بخشی ساخته میشد که به آن «چال حوض» میگفتند. چال حوض، خزانهای بزرگ از آب سرد بود که گرمابهروها در فصل گرما از شناوری در آن لذت میبُردند. گرمابه نواب از این دید، بزرگترین چال حوض گرمابههای تهران را داشت. سالخوردگان محله اودلاجان به یاد دارند که ورزشکارانی بودند که درون چال حوض گرمابه نواب پُشتکوارو میزدند و سبب سرگرمی مردمی میشدند که برای پاکیزگی تَن و گذران ساعتی خوش و سبکبال، به گرمابه آمده بودند.
کاریز نامدار و بزرگ حاج علیرضا که همهی محله اودلاجان و بسیاری از محلههای تهران قدیم را آب میداد، آب گرمابه نواب را هم برآورده میکرد. مانند دیگر گرمابهها، گرمابهی نواب را پایینتر از سطح زمین ساخته بودند تا از آب کاریز حاج علیرضا آسانتر استفاده کنند.
گرمابهی نواب مساحتی نزدیک به هزار متر مربع دارد. چون در بازارچهی نواب ساخته شده است، گاه به آن «حمام بازارچه» هم میگویند. در روزگار پهلویها هنوز از این گرمابه سنتی استفاده میشد، اما وزارت بهداشت دگرگونیهای اندکی در سربینه پدید آورده بود تا تَنشویی در این گرمابه، بهداشتیتر باشد. بسیاری از سرشناسان آن زمان از مشتریهای پَر و پاقرص گرمابه نواب بودند و آن را بهتر و دلخواهتر از دیگر گرمابههای کهن محلهی اودلاجان میدانستند. گرمابه نیز تا زمانی که شمار گرمابههای خانگی افزون شد و شمار مشتریها کاستی گرفت، به کار خود ادامه میداد.
در سالهای آغازین دههی 90، مالکیت این گرمابه به شهرداری واگذار شد. از آن پس بازسازیها و مرمتهای سنجیدهای در آن انجام گرفت و از گرمابهی نواب جایی برای گردشگری شهری ساخته شد. چندین سال است که کاربری گرمابهی نواب دگرگون شده است و در آنجا بازارچهی صنایع دستی برپا کردهاند. در بهمنماه 1390 نیز به نام «خانهی صنایع دستی و هنر» شناخته شد. گرمابهی نواب چند سال پیش از آن، در سال 1385 با شماره ی 16225، در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده بود.
هنوز هم هستند تهرانیهایی که گرمابهی نواب را با فیلم قیصر به یاد میآورند؛ آنجا که هنرپیشههای سرشناس فیلم، سکانسی را بازی کردند که آکنده از هیجان بود و نفسها را در سینه حبس میکرد. اما گرمابهی نواب ارزشی بیش از آن دارد که تنها ساخت فیلمی پُر سر و صدا، سبب آوازهاش شده باشد. ارزش و اهمیت این گرمابه در تاریخی بودن و میراثداریِ فرهنگی کممانند آن است.
* با بهرهجویی از «سایت تخصصی پاورپونتهای عمران و معماری»، گزارش «خبرگزاری ایرنا» و تارنمای «فرارو».