جایی بودم که جمعی تشکیل شده بود. یکی از جمع تعریف میکرد که در دورهای یک اتومبیل که ترمزش بریده بود در میدان حسنآباد با یک سرباز تصادف کرد و آن سرباز در این تصادف کشته شد.
گوینده ادامه داد که اصلا گویی ایران عزادار شده بود که یک جوان کشته شده و حالا سالها از آن واقعه گذشته است.
دو روز پیش یکی از بستگان ما در فضای مجازی گشتی میزد که خبر یخ زدن یک خانوادهی سه نفره در منطقه زلزله زده را خواند . خبر که با تصویری نیز همراه بود یک زن و مرد و فرزند 2-3 ساله آنها را نشان میداد. در همان لحظه تلویزیون سریال پاورچین را پخش میکرد.
حالا کاری ندارم که قرار اساین خبر بعدا تکذیب شود یا نه. عکسی از سه هممیهن که از سرما یخ زدهاند منتشر شده و انگار نه انگار سه انسان اینگونهجان باختهاند.
حتا اگر یک تن نیز اینچنین از دنیا رفته بود و تمام ایران عزادار میشد، هم کسی نباید خرده میگرفت چه برسد به مرگ یک خانواده هنگامی که چند انسان فاجعهبار از بین رفتهاند و صدایی از هیچکدام ما در نمیآید.
یاد حرفهای شهداد روحانی افتادم هنگامی که تعریف میکرد در رقابتی که بین او و خانم نوازنده ویولن در کنسرت اکروپلیس بود. گفت: در تمام آن لحظهها نگران بودم که مبادا در آن رقابت شکست بخورم زیرا هر چه که باعث افتخار به عنوان یک ایرانی باشد در آن بخش نیز هست و اگر هم سرشکستگیای باشد برای ایران نیز هست.
امروز نیز همین گونه است. همانطور که گفته شد در سازمان ملل متحد این سرودهی سعدی شیرازی نصب شده که «بنی آدم اعضا یک پیکرند.»
سازمان ملل میتوانست از هر جای دیگری و از هر فرهنگ دیگری سروده یا متنی دیگر را برگزیند اما این سوده را از سعدی و از ایران برگزید این حتما برای ما مایهی افتخار است اما اینجا هم دو روی سکه دارد. یک روی سکه اینگونه است که در حالی که جهان پسندید فرهنگ و تمدن ایران را و تصمیم به عمل کردن به آن بگیرند. آن وقت میبینیم چگونه در کشور خودمان اینگونه رفتار میشود
بمیریم بهتر از این گونه بودن است.
این یک فاجعه ملی است و تک تک ما مسوول هستیم. ما چگونه میخواهیم نام انسان برخود بگذاریم؟!
همانگونه که آب اگر ریخت دیگر ریخت و نمیتوان جمعاش کرد آبروی انسانیت ما نیز اگر ریخت دیگر ریخته شد .
من همین جا اعلام میگویم هر اقدامی برای هممیهنانم از دستم بر بیاید بهاندازهی توان انجام میدهم.
بمیریم بهتر از آن است که دیگر انسانیت نباشد.