در یکی دو سده پیش «طرشت» روستایی در باختر شهر تهران بود و چندان پیوندی با پایتخت نداشت. راهی که این روستا را به مرکز میرساند از همان جایی میگذشت که اکنون خیابان آذربایجان قرار دارد. با اینکه طرشت روستایی خوش آبوهوا به شمار میآمد و شاهان قاجار در یافتن ییلاقات و گردشگاههای پیرامون تهران همه جا را زیر پا میگذاشتند، چندان انگیزهای برای رفتن به طرشت و ساختن کاخ یا بنایی در آنجا، نداشتند. با این همه، این روستا یکی از راههای اصلی رفتن به شمال ایران بود.
دیرینگی طرشت سر به هزار سال میزند و بسیار کهنتر از تهران است. وارون روستای تهران که کم نام و نشان بود، طرشت در گذشته گسترهای شناخته شده به شمار میرفت. در کتابهای جغرافیایی کهن، از این روستا سخن رفته و از آبادی و سرسبزی آن یاد شده است. بهویژه از باغهای بسیار طرشت و آب گوارای آن نشانههایی تاریخی در دست است. تا همین چند دهه پیش هنوز طرشت به باغهای فراواناش آوازه داشت.
برج آزادی (شهیاد سابق)
نشانههای تاریخی طرشت
طرشت روستایی زرتشتینشین بود. اما گویا بهسببی که بهدرستی دانسته نیست، آنها از طرشت کوچ میکنند. گفته شده که خشکسالی سبب کوچ ساکنان طرشت بوده است. این سخن با نشانههای تاریخی که گواه باغهای سبز و جویهای روان این روستا است، چندان سازگاری ندارد. به هرروی، در سدههای دوم و سوم مهی(:قمری)، قبیلهای از اعراب به نام «دُوریستی» در طرشت ساکن میشوند. آگاهی بیشتری از گذشتهی طرشت در سدههای آغازین اسلامی در دست نیست.
در برخی نوشتههای امروزی از مرگ طغرل، یکی از بنیانگذاران امپراتوری سلجوقی، در سدهی پنجم در طرشت یاد کردهاند. تاریخنگاری به نام «راوندی» در سدهی ششم مهی هنگامی که رویدادهای تاریخی را بازگو میکند، چنین آورده است که: «طغرل در طجرشت نالان شد و از پای درآمد». برخی این «طجرشت» را طرشت کنونی میدانند. اما تهرانشناسان دیدگاه دیگری دارند و طجرشت را با تجریش کنونی یکی میدانند و میگویند که طغرل سلجوقی هنگام گذر از تجریش بیمار شد و درگذشت. بنابراین رویداد مرگ طغرل پیوندی با طرشت ندارد و او به این روستا نیامده بود.
طرشت در سدههای پس از آن هنوز روستایی خوش آبوهوا بود و تهران نیز چندان آوازهای نداشت. تا آنکه شاه تهماسب صفوی بارویی پیرامون تهران کشید و سپس پای شاهان صفوی و زندی به این روستا باز شد و اندک اندک آن اندازه گستردگی یافت و نامش بر زبانها افتاد که آوازهاش از طرشت نیز بیشتر شد. بهویژه آن که خاندان قاجار روستای تهران را که دیگر شهری کوچک شده بود، به پایتختی برگزیدند. اکنون این تهران بود که از طرشت دیرینه، آوازهاش برمیگذشت.
قاجاریه طرشت را جایی برای رسیدن به ییلاقهای روستای «کن» میدانستند و همانگونه که گفتیم هویتی یگانه برای آن نمیشناختند. با این همه، فتحعلیشاه قاجار در خاور طرشت، در جایی که اکنون خیابان اسکندری جنوبی دیده میشود، دستور ساخت باغی دایره مانند داد. این باغ یکی از گردشگاههای شاه شمرده میشد. این نخستین گام برای پیوستن طرشت به تهران بود.
در دورهی پهلوی زمینهای باغ اسکندری بخشبندی شد و با خیابانکشی و برخی ساختوسازها، از آن محلهای ساختند. با اینهمه، مهمترین رویدادی که در طرشت رُخ داد ساخت دانشگاه صنعتی شریف کنونی (دانشگاه آریامهر پیشین) در آبانماه 1344 خورشیدی بود. این رویداد ساختار طرشت را دگرگون کرد و نهتنها پیوستگی این محله با پایتخت بسیار بیشتر شد بلکه جایی برای رفتوآمد دانشگاهیان نیز بهشمار آمد.
دولت در آن زمان برای برپایی دانشگاهی صنعتی، زمینهای بسیاری را در نظر گرفت. حتا امکان ساخت دانشگاه در کرج نیز پیشبینی شد، اما سرانجام زمینهای طرشت را مناسبترین جا دانستند. این زمینها در بخش شمالی خیابان آیزنهاور (خیابان آزادی کنونی) جای داشت. کسی که دانشگاه را سامان داد و از آن مرکز علمی معتبری ساخت، دکتر محمدعلی مجتهدی بود. نقشهی دانشگاه نیز به دست حسین امانت و شماری از دانشآموختگان معماری تهیه شد و کار ساختوساز نیز به سرعت انجام گرفت.
ساخت دانشگاه در زمینهای طرشت چندان هم با پیشینهی این روستا جدایی نداشت. در گذشتههای تاریخی، مردان دانشمندی از طرشت برخاسته بودند و آوازهی علمی آنها تا دورتر جایی رفته بود. آنها از دینورزان و شاعران بودند. طرشت همواره به داشتن مردان درسخوانده و مدرسههای دینی نامبردار بوده است. بهویژه در روزگار پادشاهی آلبویه، در سدهی پنجم، طرشت یکی از مراکز علمی بود.
در طرشت کنونی آرامگاهی کهن دیده میشود که از آنِ دانشمندی به نام «عبدالله طرشتی» است. میگویند که خواجه نظامالملک توسی، وزیر پُرآوازهی سلجوقی، از شاگردان او بوده است و برای دیدار استادش به طرشت میآمد. آرامگاه او اکنون در بوستانِ محلهی طرشت جای دارد و بهگمان بسیار سازهای است که در روزگار شاه تهماسب صفوی ساخته شده است. در گذشته پیرامون آرامگاه گورستانی برای خاکسپاری درگذشتگان طرشتی دیده میشد اما با ساخت بوستان طرشت، گورستان نیز از میان رفت.
دربارهی نام طرشت چنین گفتهاند که برگرفته از نام قبیلهی عربی است که پیشتر اشاره شد دُوریستی نامیده میشدند و در طرشت ساکن بودند. نام دُوریستی بر اثر گذر زمان «دریشت» و سپس «طرشت» شده است. نمیدانیم تا چه اندازه این ریشهیابی واژگانی درست است.
فلکه دوم صادقیه
طرشت، باغستان پیشین و باغهای نیمسوختهی اکنون
از گذشتههای دور، طرشت به فراوانی باغها و توتستانها آوازه داشت. تا دهههای پیش هم میشد فراوانی باغهای طرشت را دید. اما اکنون باغ چشمگیر و نمایانی در این محلهی تهران نمانده است و هر چه هست درختان نیمسوخته و باغهای کموبیش ویرانی است که بیشتر آنها به حال خود رها شدهاند.
یکی از باغهای سرسبز طرشت در جایی دیده میشد که اکنون خیابان لطفعلیخانی نام گرفته است. درختان میوهی این باغ زبانزد بود. اما با ساختن بزرگراه، کاریزی که آب باغ را فراهم میساخت از میان رفت و باغ نیز خشکید (گزارش همشهری آنلاین، شهریور 1399). در سالهای دور، پنج کاریز درختان و زمینهای طرشت را از آب سیراب میکردند. اکنون سه کاریز از کاریزهای پنج گانه خشک شده است و دو کاریز دیگر راهشان را کج کردهاند و آبی به طرشت نمیرسانند.
در خیابان درویشوند طرشت نیز باغ بزرگی ساخته شده بود. اکنون چیزی که از آن باغ بهجا مانده است، زمینی خشک است. یک جای دیگر طرشت باغ کاج نامیده میشود. با بازماندهی این باغ نمیتوان کاری کرد، چون بیش از هفتاد مالک دارد! افزونبر اینکه بیآبی از آن باغ خشکزاری ساخته است.
طرشت کنونی محلهای از تهران بزرگ شناخته میشود. بافت آن فرسوده است و ساختوسازهای نو در کنار دیوارهای قدیمی، ساختاری ناهمگون پدید آورده است. ساختمانهای نوساز در کوچههای تنگ و باریک محله، نشانی از طرشت سرسبز پیشین ندارد. این روستای بسیار کهن و محلهی کنونی، میان دو بزرگراه در منطقهی 2 شهرداری جای گرفته است.
* با بهرهجویی از: گزارش «همشهری آنلاین»، «ویکی پدیا» و تارنمای «تاریخ ایرانی».
دورنمای محله طرشت تهران
آسانسور ایستگاه مترو خیابان چوب فروش
آرامگاه حکیم شیخ عبدالله طرشتی در پارک طرشت خیابان شهید اکبری قرار دارد
آرامگاه حکیم شیخ عبدالله طرشتی
آرامگاه حکیم شیخ عبدالله طرشتی
فرتور از همایون مهرزاد است.
2393
3 پاسخ
احتراما: عکسهاوبیوگرافی طرشت عالـــــی وزیبا دمتان گـــــرم
بهبه،چه محلهی باصفایی و چه تاریخ جالبی . دستمریزاد مهربان همایون مهرزاد،عالی بود.
آقا عالی بود یاد بچه گی هامون افتادیم
میرفتیم باغ های طرشت توت میخوردیم