تا دیرزمانی پایتختنشینها روزی را به یاد داشتند که صدای ترسناک پرندهای آهنین در گوش آنها پیچید، هراسان به خیابان ریختند و سایهی دو بالی را دیدند که بر روی زمین افتاده بود و از این سو به آن سو پیچ و تاب میخورد. مردم ترسان و لرزان پای دیوارها پناه گرفتند و گمان میکردند که هر آن ممکن است پرندهی آهنی سقوط کند و هزار تکه بشود. خلبان که به دشواری ارتفاع هواپیما را پایین میآورد، نیمنگاهی به مردمی داشت که ترسخورده می گریختند. شاید هم صدای برخی از آنها را میشنید که با انگشت هواپیمای او را نشان میدادند و فریاد میزدند: «طیاره! طیاره!».
تا زمان احمدشاه قاجار، تهراننشینان رنگ هواپیما را ندیده بودند. چیزهایی به گوششان خورده بود و میدانستند چشم آبیهای فرنگی پرندهای آهنین ساختهاند که در آسمان پرواز میکند. این حرف را میشنیدند و دیرباورانه، از شگفتی کاروبار جهان انگشت به دهان میگرفتند. مگر پرواز آدم هم شدنی است؟ نه؛ اینها قصه است، افسانه است، فرنگیهای هزار رنگ سرِهم کردهاند و در گوش ما میخوانند که خاممان کنند. پرندهی آهنی؟ به حق چیزهای ندیده و نشنیده!
اما دیری زمان نبُرد که همان مردم دیرباور با چشمان خود پرندهی بال گشودهی آهنی را دیدند. روزی که تاریخ دقیق آن ثبت شده است: نیمروز چهاردهم دیماه 1292 خورشیدی. در آن روز بود که هواپیمای «بلریو 11» خلبانی لهستانی، آسمان تهران را درنوردید و در میانهی شهر فرود آمد.
داستان آن پرواز چنین بود که «کوزمینسکی»، خلبان لهستانی، قطعههای جدا شدهی هواپیمای بلریو را از روسیه به بندرانزلی آورد و با سرِهم کردن آن، تصمیم گرفت که پروازکنان راهی تهران بشود. کوزمینسکی، ماجراجویی تمامعیار بود و در جستوجوی هیجان و سرگرمی! او خوب میدانست با این ماشین پرنده میتواند تهرانیها را شگفتزده کند و از راه نمایش، پول هنگفتی به دست بیاورد. او در آسمان کشورهای دیگر هم پرواز کرده بود و با نمایش خود کسب و کاری سودآور راه انداخته بود. این بار نوبت تهرانیها بود که دست به جیب بشوند و برای دیدن پرواز هواپیما پول بپردازند.
احمدشاه قاجار در کنار نخستین هواپیما در ایران
نخستین پرواز در آسمان تهران
از زمانی که برادران «رایت» نخستین هواپیما را در آسمان به پرواز درآورده بودند، ده سال سپری شده بود. پرواز آنها تنها 12 ثانیه طول کشیده بود، هر چند پس از آن سهبار دیگر دست به پرواز زدند. کوزمینسکی برای پرواز در آسمان ایران، یکی از بهترین هواپیماهای آن زمان، مدل بلریو 11 را برگزیده بود. بلریو، هواگردی آموزشی- نظامی بود که در آن روزگار از هواپیماهای پیشگام هوانوردی به شمار میرفت؛ هواپیمایی دوباله و سبک که توانایی (قابلیت) پروازهای طولانی را داشت.
کوزمینسکی هواپیمای خود را از انزلی به پرواز درآورد؛ از فراز کوهها و دشتها گذشت تا به تهران رسید. هوا روشن و آفتابی بود که سایهی پرندهی آهنین او بر سر شهر افتاد. مردم برای تماشا به خیابان ریختند و پایین آمدن هواپیما را با چشمان ناباور خود دیدند. کوزمینسکی زمانی که بر فراز شهر پرواز میکرد، هیچ جای همواری را نمیدید که برای فرود هواپیمایش مناسب باشد، تا آنکه محوطهی میدان مشق، در جایی که چند سال پس از آن محل اداره آگاهی (شهربانی) تهران شد، به چشمش خورد و هواپیما را با دشواری و تکانهای بسیار فرود آورد. ارتفاع پرواز او بسیار پایین بود و همین مساله هراس تهرانیها را بیشتر کرده بود. گویا در آن فرود ناگهانی، هواپیما آسیب دید. هر چند آسیبها آن اندازه نبود که توان برخاستن دوباره را نداشته باشد.
همینکه کوزمینسکی و هواپیمایش فرود آمدند، مردم به سوی میدان مشق هجوم بردند و چنان حلقهای دور هواپیما زدند و هیاهویی به پا کردند که ماموران نظمیه ناگزیر شدند که مردم را از پیرامون هواپیما دور کنند، اما کسی به حرف و تهدید ماموران گوش نمیداد و هر کسی میکوشید به هواپیما نزدیک شود و آن را لمس کند. با این همه، زود دست خود را پس میکشیدند و میترسیدند گزندی به آنها برسد! سرانجام به مردم گفته شد که میتوانند فردا برای تماشای هواپیما به میدان مشق بیایند؛ به شرطی که بلیت تهیه کنند! تهرانیها سرانجام پراکنده شدند. اما فردای آن روز، از گوشه و کنار شهر و حتا روستاهای پیرامون تهران که خبر پایین آمدن پرندهای شگفتآور و آهنی به گوششان خورده بود، به میدان مشق سرازیر شدند و با خرید بلیت از کوزمینسکی، او را تشویق کردند که بار دیگر هواپیما را به پرواز درآورد. میتوان تصور کرد که در آن لحظه چه قندی در دل خلبان لهستانی آب میشد و پولهایی را در خیالش میشمرد که از راه نمایش خود میتواند به چنگ بیاورد!
فرود هواپیما در میدان مشق تهران حادثهای مهم و هیجانآور شمرده میشد. از اینرو، فردای آن روز احمدشاه قاجار و چندین تَن از درباریان و پیرامونیانش برای دیدن هواپیما به میدان مشق رفتند و در کنار کوزمینسکی به یادگار عکس گرفتند. چندی پس از آن، عکس احمدشاه و خلبان، در روزنامهی «لیبراسیون» فرانسه چاپ شد.
پس از آن دیدار شاهانه، کوزمینسکی بیدرنگ فروش بلیت به تهرانیها را آغاز کرد و پس از خودنماییهای بسیار و بیش از اندازه مهم جلوه دادن کار خود، هواپیما را بار دیگر به پرواز درآورد و در میان بهت و دهانهای بازماندهی تهرانیها، چند دور بر فراز شهر چرخ خورد و سرانجام با دست تکان دادن برای مردمی که از آن پایین سرها را به سوی آسمان گرفته بودند و او را نگاه میکردند، به سوی البرز و بازگشت به روسیه، راهش را کشید و رفت. اما سرانجام دلخراشی در انتظار کوزمینسکی بود. هواپیمای او به کوه البرز خورد و متلاشی شد و خود او نیز در دَم جان باخت. چند روز پس از آن، قطعات تکهتکه شدهی هواپیما را روی چهارچرخهای اسبی گذاشتند و به شهر تهران آوردند و در میدان توپخانه رها کردند.
پروازی دیگر
تنها دو سال پس از آن، دومین پرواز بر فراز شهر تهران انجام گرفت. اینبار نوبت خلبانی انگلیسی بود که هواپیمای ملخدار خود را به سوی تهران بکِشد و در همان میدان مشق پایین بیاورد. بار دیگر مردم به سوی هواپیما هجوم بردند و با خرید بلیت، نمایش چندبارهی خلبان انگلیسی و هواپیمایش را دیدند.
بدان سبب سر و کلهی این هواپیما در تهران پیدا شده بود که قرار بود یکی از کارکنان سفارت انگلیس را به بغداد ببرد. کارمند بیچاره که از پرواز بهسختی میترسید، حاضر نبود سوار هواپیما بشود. ناچار او را با زور و کشمکش بسیار سوار هواپیما کردند و در را بر روی او بستند، در حالی که مرد بختبرگشته از ترس در گوشهای از هواپیما کز کرده بود و به شدت میلرزید! سرانجام خلبان آمادهی پرواز شد و هواپیما را روشن کرد، اما هر اندازه تقلا کرد هواپیما برنخاست و پس از طی مسافتی و به پا کردن گرد و خاک بسیار، در برابر چشمان از حدقه درآمدهی مردم، در گوشهای آرام گرفت. خلبان انگلیسی دستبردار نبود و فردای آن روز نیز کوشید هواپیما را به پرواز درآورد. اما این بار نیز ناکام ماند و هواپیمای او پس از بلند شدنی کمارتفاع، به پشت خندق سفارت انگلیس افتاد. بدینگونه هواپیمای انگلیسی متلاشی شد، اما به خلبان آن آسیبی نرسید.
از آن پس چندین هواپیما در آسمان تهران دیده شدند. یکی از آنها هواپیمایی روسی بود که گویا در جریان انقلاب اکتبر روسیه، در سال 1917 میلادی، در آسمان تهران پدیدار شد و در پیرامون تهران سقوط کرد. در جنگ جهانی نخست نیز بارها هواپیماهای انگلیسی بر فراز تهران به گردش درآمدند. تا آنکه سرانجام ایرانیها خود به فکر افتادند ناوگانی هوایی شکل بدهند. در سال 1301 نخستین هواپیمای نظامی ایران از سوی دولت خریداری شد. یک سال پس از آن، در خرداد 1302، نخستین گواهینامهی خلبانی به یک ایرانی داده شد. چندین سال پس از آن نیز، در سال 1321 خورشیدی، نخستین شرکت هواپیمایی ایران شکل گرفت؛ پیش از آن، نیروی هوایی ایران با خرید چند هواپیمای نظامی، بنیانگذاری شده بود.
*با بهرهجویی از: تارنمای «ستاد توسعهی فناوریهای حوزه ی فضایی»؛ و نیز تارنماهای روزنامه «تعادل»؛ روزنامه «دنیای اقتصاد» و «کارناوال».