امروز پیروز و فرخ روز فروردین ایزد و اَمُردادماه، 19 اَمُردادماه سال 3759 زرتشتی، آدینه 15 اَمُردادماه 1400 خورشیدی، اَمُرداد نماد جاودانگی و بیمرگی، ششم آگوست 2021 میلادی
۱۵ امردادماه سالگرد درگذشت پرویز شاپور، نویسنده و طراح نامی ایرانی است. نامش با گونه ادبیِ کوتاه و مفیدی به نامِ کاریکلماتور پیوند خورده است؛ نوشتههایی کوتاه یک یا ۲ جملهای و اغلب طنزآمیز که دیدی شاعرانه داشتند.
کاریکَلِماتور آمیختهی کاریکاتور و کلمات، نامی است که پرویز شاپور در سال ۱۳۴۷ بر نوشتههای خود که در نشریه خوشه به سردبیری احمد شاملو چاپ میشد گذاشت. آوازهی او به شوند نگارش کاریکلماتور، نوشتههای کوتاه، بیشتر تکخطی بود. نوشتههایی که ظرافت و دیدی شاعرانه و طنزآمیز دارند و افزون بر آفرینش کاریکلماتورها، در طراحی سیاهقلم نیز توانا بود. وی در سی سال نخست نه نوشت و نه نگاشت، اما در ۴۶ سال بعدی آثار کمحجم ولی پرمحتوایی برجای گذاشت که در ۱۲ جلد منتشر شدهاند. شاپور فعالیت روزنامهنگاریاش را در روزنامههای محلی خوزستان آغاز کرد و از سال ۱۳۳۷ در مجله توفیق با اسم مستعار «کامی» «کامیار» و «مهدخت» مینوشت و سپس در نشریه خوشه به سردبیری احمد شاملو به فعالیت پرداخت. شاپور تحصیلاتش در رشته اقتصاد بود و به استخدام وزارت دارایی درآمده بود.
او در سال ۱۳۲۹ با فروغ فرخزاد، چکامهسرای نامی و مستندساز معاصر ایرانی، نوه خاله مادرش ازدواج کرد و آنها اهواز را برای زندگی گزیدند. در ۲۹ خردادماه ۱۳۳۱ پسرشان، کامیار زاده شد. زندگی مشترک آنان در سال ۱۳۳۴ بهجدایی کشید.
او پس از جدایی، دیگر ازدواج نکرد و همراه با کامیار و برادرش دکتر خسرو شاپور، در خانهای قدیمی زندگی میکردند. کامیار، ۲۵ تیرماه ۱۳۹۷ در ۶۶ سالگی درگذشت.
پرویز شاپور پنج خوردادماه 1302 در قم چشم گشود و 15 امردادماه 1378 در ۷۶ سالگی در تهران درگذشت و در قطعه هنرمندان بهخاک سپرده شد.
کاریکلماتور:
کاریکلماتور کلمهای ترکیب یافته از کاریکاتور و کلمه است که شاملو این نام را برای نخستین بار بر برخی از نوشتههای پرویز شاپور نهاد.
نمونههایی از کاریکلماتورهایش:
برای اینکه پشهها کاملاً ناامید نشوند، دستم را از پشهبند بیرون میگذارم.
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی بهبزرگی آسمان میسازم.
دلم بهحال ماهیها میسوزد، چون هیچکس اشکشان را نمیفهمد.
وقتی عکس گلمحمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند.
گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرنده محبوس است.
به یاد ندارم نابینایی بهمن تنه زده باشد.
هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد.
به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
روی همرفته زن و شوهر مهربانی هستند!
غم، کلکسیون خندهام را بهسرقت برد.
بلبل مرتاض، روی گل خاردار مینشیند!
قطره باران، اقیانوس کوچکی است.
قلبم پرجمعیتترین شهر دنیاست.
بهنگاهم خوش آمدی.
پایین آمدن درخت از گربه.
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمیرود.
جارو، شکم خالی سطل زباله را پر میکند.
فواره و قوه جاذبه از سربهسر گذاشتن هم سیر نمیشوند.
باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد.
فاصله بین دوباران را سکوت ناودان پر میکند.
فریاد زندگی در سکوت گورستان تهنشین میشود.
همه مردم جهان به یک زبان سکوت میکنند.
زبان هم فیلتر دارد.
روز «فروردین» که به زبان پهلوی «فرورتن» است، از زبان پارسی باستان «افرورتینام» گرفته شده و به چم فروردهای پاکان و فروهرهای پارسایان است. فروردین همان فروهر است. فروهر ذرهای نور اهورایی است كه در بدن هركس نهاده شده تا روان را به راه راست راهنمایی كند. فروهر هیچگاه آلودگی به خود نمیپذیرد و پس از مرگ بدن، فروهر راه بالا را میپیماید و به سرچشمه خود میپیوندد.
نوزدهمین روز از ماه در گاهشمار زرتشتی فروردین نام دارد. بر گرفته از فره وهر fravahr به چم (:معنی) پیش برنده و پیش کشنده است.
در ایران باستان باور داشتند که ذرهای از این نور اهورایی در هر آفریدهای به صورت امانت گذاشته شده است، این ذره در آغاز پاک و بدون آلودگی بوده و همیشه هم پاک خواهد ماند و هرگز هیچ آلودگی و ناپاکی را به خود نخواهد گرفت.
پیشینیان بر این باور بودند که فروهر در حقیقت روان درگذشتگان بوده و باور داشتند که روانهای مردگان در نخستین روزهای بهار نزد اقوام خود به زمین باز میگردند.
فروهر که ذرهای از هستی بیکران پروردگار بوده، و برای راهنماییِ روان، به تن در آمده، پس از مرگ به همان پاکی و خلوص به اصل خود میپیوندد و به لوثِ گناه آلوده نمیگردد. به باور زرتشتیان در نهادِ هریک از مرتوگان (:مردمان)، چه زن و چه مرد ، چه غنی و چه فقیر، ذرهای از انوارِ خورشیدی اهورایی وجود دارد که ،« فرَه وَهَر» نامیده شده و سبب عمدهی رسایی و کمالِ مادی و مینوی ماست. این «فرَه وَهَر» از مبدا اصلی خود که اهورامزدا باشد جداشده و برای مدت محدودِ زندگی در تنِ ما منزل گزیده است. این نیرویِ ایزدی ما را به درجاتِ عالیه ارتقا داده و از حالت حیوانی و انسانی به عالمِ فرشتگان میرساند. در پایان ، پس از طی مراحل مینوی ما را به عالم حقیقت، و وحدت میرساند و از دیدار و پیوند با اهورامزدا برخوردار میسازد.
روز «فروردین» که به زبان پهلوی «فرورتن» است، از زبان پارسی باستان «افرورتی» نام گرفته شده و به چم فروردهای پاکان و فروهرهای پارسایان است. گر چه فروردین از ریشه پَروردین بوده که به فروردین تغییر یافته مانند پارس و فارس، پیروز و فیروز و پروردین به چم ماه پرورش گلها و گیاهان و درختان، نیز نام گرفته است چون در این ماه دوباره پرورش مییابند.
فروردین همان فروهر است. فروهر ذرهای از نور اهورایی است كه در بدن هركس نهاده شده تا روان را به راه راست راهنمایی كند.
فروهر هیچگاه آلودگی به خود نمیپذیرد و پس از مرگ بدن، فروهر راه بالا را میپیماید و به سرچشمه خود میپیوندد.
زرتشتیان در این روز جامه (:لباس) نو میپوشند و از درگذشتگان خود یاد میکنند.
گل تاج خروس نماد این روز در دین زرتشتی است.
4 پاسخ
چه جالب و چه شگفت ک تا سالیان سال زنده بودند و من یادم نمیاد گفتگویی از آنها ( خود شادروان پرویز شاپور و پسرشان) در برنامه ای در رادیو و تلویزیون شنیده و دیده باشم. از سالهای درس و مشقم بسیار گذشته ولی بهرروی یادم نمیاد نام پرویز و شاپور را در کتاب های درسی ب نام پدیدآورنده کاریکلماتور چیزی نوشته باشند یا دبیران ما گفته باشند!!
شاید هم نوشتند و گفتند و به یادم نمانده.
البته خودم یکی دو سال پیش درباره ایشان در نت خواندم ولی کتابی از ایشان را نخواندم. امیدوارم پس از کرونا بخوانم
یادش به خیر. همیشه در مجله گل آقا می نوشت.
الان چند ویدئو و گفتگو با و درباره کامیار شاپور را دیدم و خواندم. پدرش چرا کمکش نکرده ک ازدواج کنه و خانواده تشکیل بده؟ پدر شاید پیر بوده گوشه گیر شاید بوده. مادرش فروغ فرخزاد هم ک انگار زمانی که کامیار دانش آموز دبیرستان بوده، مرده. ولی عمو و خاله و دایی ها و عمه و به ویژه مادربزرگ چرا کمکش نکردند خانواده ای بسازد؟ و به گفته خودمانی برایش زن بگیرند تا سروسامان بگیرد؟ نمیدانم شاید مادربزرگش زمانیکه کامیار به جوانی رسیده بوده، دیگر زنده نبوده ولی دیگران زنده بودند از گفتگو هایی ک در یکی از تارنماها بود برمیآید ک زنده بودند.
اگر دختر بود گناهی نداشت چاره ای نداشت. آن همه کشته های جنگ و کشته های اعدام ها و سپس رفتن مردانی ک از جنگ جان سالم بدر برده بودند به جستجوی کار به ژاپن و اروپا و ماندگار شدنشان، دیگر مردی باقی نگذاشته بود و بخشی از دختران به ناچار و بی تقصیر بی همسر میمانند و کم کم فرقی با زنده ب گور شدن نداشتند.
اگر دختر بود، میگفتم تعصبات مذهبی آن سالها نگذاشت برای بخت خود به خارج از کشور برود شاید ک همسری و سروسامانی آنجا بیابد.
تنها گزینه ای ک ب فکرم میرسد آنکه نکنه خاله ها و دایی ها ناتنی بودند و نیز عمه و عموها. بنابراین سرسوزنی دلشان نسوخته بود و ب فکرش نبودند. اگر در جوانی سروسامان میگرفت به احتمال زیاد، سرنوشت بسیار بهتری پیدا میکرد
کامیار شاپور در سالهای پایانی زندگی بسیار افسرده بود و چندی در بیمارستان بستری شد. سختی ها دید. یک نمونه اش گیتارنوازی در کنار خیابان برای گذران زندگی بود. پلیس او را دستگیر می کند و تعهد می گیرد که دیگر در خیابان گیتار نزند! این هم رنج دیگری برای او بود.
برای شناخت زندگی و فکر او دو کتاب خواندنی هست. یکی به نام “خودنویسم را از آفتاب پر می کنم” نامه های پر از مهر و عاطفه ی پدرش پرویز شاپور به اوست. این کتاب را فرناز تبریزی منتشر کرده. و نیز کتاب “کامیار شاپور شاعر، نقاش و نوازنده گیتار” کار مشترک فرناز تبریزی و کامیار عابدی. هر دو کتاب از انتشارات مروارید است. شعرهای زیبای کامیار در کتاب دوم هست. یادش گرامی