امروز خور روز و مهرماه، یازدهم مهرماه سال ۳۷۵۹ زرتشتی، دوشنبه پنجم مهرماه ۱۴۰۰ خورشیدی، ۲7 سپتامبر ۲۰۲۱ میلادی
پنجم مهرماه 1291 خورشیدی سرور مهکامه محصص لاهیجانی متخلص به «مهکامه»، شاعر، خوشنویس، فرهنگی و کنشگر حقوق بانوان در لاهیجان چشم به جهان گشود.
از آنجا که تخلص شعریاش «مهکامه» بوده و با نام خانوادگی همسرش (محصص) در اجتماع میزیست، بیشتر به «مهکامه محصص» نامور است. مهکامه در ۱۵ سالگی به رشت رفت و به تدریس ادبیات در دارالمعلمات رشت پرداخت و همزمان به جمعیتهای جنبش زنان ایران پیوست و با چاپ اشعاری دربارهی حقوق زنان و آزادی زنان، در رشت پرآوازه گشت.
سرور یا سرورالدوله لاهیجانی» در سال ۱۲۹۱ در لاهیجان زاده شد، پدرش، «میرزا احمد خان مستوفی محصص» از اندیشمندان و مادرش «سارا خاتون» هنرمند از لاهیجان بود. سارا خاتون در خوشنویسی و نقاشی نامور بود و این برای سرور امتیاز بزرگ به شمار میرفت که از خُردی توانست در پیشگاه استاد باشد.
برای آموزش او آموزگاران سرخانه گرفتند و سرور در ۹ سالگی برابر با یک فارغالتحصیل متوسطه دانش آموخته بود. به گفته «علی اکبر مشیر سلیمی»، پژوهشگر ادبیات، روزنامهنگار و شاعر ایرانی، او در ۹ سالگی پنج هزار بیت و ترانه به یاد داشت و از ۱۰ سالگی به سرایندگی و سخنرانی پرداخت و از نوجوانی شعرهای او در نشریههای گیلان چاپ میشد. سرور مدرسه را زود به پایان رساند و با وجود سن کم آموزگار نخستین دبستان دخترانه دولتی لاهیجان شد و به زودی ناظم مدرسه شد. او پدرش را در ۱۳ سالگی و مادرش را در ۱۵ سالگی از دست داد.
سال ۱۳۰۷ با پسرعموی خود «عباسقلی محصص» کارمند وزارت دادگستری و از قاضیهای سالهای ابتدایی سده ۱۳ خورشیدی ازدواج کرد پس از ۲ سال از خدمات فرهنگی کناره جست و به امور زندگی و خانهداری و تربیت چهار فرزند خود مشغول شد. اما شوهرداری سرور چندان به درازا نکشید و «عباسقلی» بر اثر ایست قلبی درگذشت و سرور چهار فرزند خود را که هر یک هنرمندانی هستند، بزرگ کرد. از جمله اردشیر محصص، کاریکاتوریست و ایراندخت محصص، مدرس، نقاش، پیانیست و مترجم.
در این هنگام هیات آمریکایی، کلیه تاسیسات خود را به دولت ایران واگذار کرد و دبیرستان دخترانه «فروغ» رشت هم یکی از این تاسیسات ارزشمند بود که از آوازه و جایگاه والایی بهره داشت. وزارت فرهنگ از مهکامه محصص خواست مدیریت دبیرستان را بپذیرد و مهکامه با دلبستگی ویژهای که به فرهنگ داشت، هشت سال تمام آن جا را بهتر از گذشته اداره کرد. شاید در همان روزها بود که در زمان حضور پرورین اعتصامی در رشت، نخستین دیدار این دو زن ادیب در محل کار مهکامه رخ داد. گویا پروین اعتصامی نخست از سرودههای منتشر شده مهکامه در رسانهها با او آشنا شده و سپس به دیدار انجامید. دیداری که منجر به دوستی این دو زن ادیب تا پایان زندگی شد. نامههای این دو تن به یکدیگر پرآوازه است، بهویژه قطعه غمانگیزی که مهکامه در سوگ پروین اعتصامی سروده و سال ۱۳۸۰ در مجله ایرانشناسی چاپ گردید. نخستین دیدارشان در مدرسه دخترانه بود، زمانی که مهکامه دریافت پروین برای دیدارش به مدرسه آمده، بیدرنگ دو بیتی را برای پروین سرود.
زمانی که فرزندان مهکامه برای تحصیلات دانشگاهی به تهران رفتند، خود وی نیز بهناچار به تهران کوچ کرد و از آن پس سرودن شعر و نوشتن مقالههای اجتماعی دربارهی وضعیت زنان پرداخت. سرور در سال ۱۳۱۳ در مسابقه انجمن ادبی ایران برای هزاره استاد سخن فردوسی شرکت کرد و رتبه ممتاز را به خود ویژه کرد. در نخستین انجمن ادبی گیلان با این که همه اعضا حتا سخنور بزرگ «اسماعیل دهقان» دوست داشتند سمت ریاست انجمن به او بسپارد، ولی سرور با احترام به استاد نایب رییسی را پذیرفت و با مدیریت ویژهی خود اداره انجمن را به دوش گرفت. در نخستین کنگره شعرا و نویسندگان ایران نیز در ردیف «ملک الشعرای بهار» و دیگر نامداران شعر و ادب ایرانی در هیاترییسه جا گرفت. از این بانوی شاعر پنج هزار بیت شعر بهجا مانده است. وی در ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ در 66 سالگی، از جهان رخت بربست.
این شعر به مناسبت ترک گیلان به سمت تهران، هنگام خداحافظی از شاگردان خود در پایان ریاست نهسالهی دبیرستان فروغ رشت در دفتر خود نوشت و در سالن فروغ با حضور رییس فرهنگ روز دوم دی ۱۳۲۸ خورشیدی پس از سخنرانی خواند:
چو کردگار مددکار و یادگار من است / فروغ کار من از لطف کردگار من است
گر اعتبار کسان مکنت است و مال و منال / کمال و دانش و فرهنگ اعتبار من است
دیار غرب ز خورشید شرق نورانی است / دیار علم درخشنده از دیار من است
مراست کشور ایران به سان جان عزیز / به ویژه خطهی گیلان که لالهزار من است
چگونه ترک کنم سرزمین گیلان را / که زادگاه من و این و هم تبار من است
خاک پاک تو سوگند ای دیار عزیز / که نام تو شرف و عزّ و افتخار من است
.
.
خور یا هْوَر به چم (:معنی) خورشید، نام یازدهمین روز از هر ماه در گاهشمار زرتشتی است. آفتابخوانٓ خور، خوانًخور در گاتها به چـم خورشید آمده و اوستا هْوٓر آمده در پارسی خُور و هور یا خورشید مىگویند. هَورَخْشَئِتَو در پهلوى خْوَرَشتٓ در گاتها بدون شئت آمده است.
خراسان نیز از واژههای كهن و سرزمینهای خاوری بوده و به خورآسان مىخواندند به چم بر آینده و بالا رونده همان خورشید را گویند.
«ویس و رامین نو شتهی فخرالدین گرگانی»
بر آمدن گاه خورشید هركس سر آید
خراسان آن بود كز وی خور آید
خراسان پهلوی باشد خور آید
عراق و پارس را زو خور بر آید
خراسان هست معنی خور آبان
كجا زو خور بر آید سوی ایران
«سرودهی مسعود سعد سلمان، بر پایهی کتاب بندهش»
روز خور است ای به دو رخ همچو خور
تافت خور از چرخ فلک باده خور
باده خور و نیز مرا باده ده
افسوس احوال زمانه مخور
اندرزنامه آذرباد مهراسپندان (موبد موبدان در روزگار شاپور دوم)
کودک به دبیرستان کن تا دبیر فرزانه بود
اندرزنامه آذرباد مهر اسپندان در سرودهی استاد ملکالشعرای بهار:
به (خور) روز، کودک به استاد ده / که گردد دبیری خردمند و به
یک پاسخ
روحشان شاد و یادشان گرامی این فرزانه و نابغه ادبی ایران زمین