لوگو امرداد
آیدین آغداشلو در شب بخارا:

روح حماسی و توجه به هویت ایرانی در هنر رسام ارژنگی پیداست

پانصد و چهل و‌ ششمین شب از سلسله شب‌های بخارا که به کوشش علی دهباشی، سردبیر مجله‌ی بخارا برگزار می‌شود به بزرگداشت استاد رسام ارژنگی نقاش، چکامه‌سرا و تندیس‌ساز نامی ایرانی ویژه شد.

 در آغاز نشست هما ارژنگی چکامه‌سرای ملی و میهنی و فرزند زنده‌یاد استاد رسام ارژنگی سخنان خود را این‌گونه آغاز کرد: به نام یزدان پاک. به نام ایران بزرگ و جاویدان. به نام همه‌ی بزرگان که نام ایران را در جهان و در درازای تاریخِ بلندِ روزگاران همواره سرافراز و افراشته داشته‌اند.
وی با عنوان اینکه رسام ارژنگی، هنرمندی است که همه‌ی زندگی‌اش را در راه پیشبرد هنر و فرهنگ این سرزمین گذاشت افزود: پدرم در روزگاری سخت و دشوار چشم به جهان گشود و زندگی‌اش سراسر پیکار بود. با آن که به هنرهای بسیاری آراسته بود، هرگز قدر هنر او به بایستگی شناخته نشد و روزگار هم خدنگ اندوه را به دل نازک او فرو کرد.
نسب ارژنگی‌ها به میرک، نقاش و خوشنویس عهد صفوی در زمان شاه تهماسب، می‌رسد. رسام ارژنگی می نویسد:«پدر بزرگم، محمدعلی، نگارگری چیره‌دست بود که امروزه چند تابلو از او در تفلیس وجود دارد. پدرم، ابراهیم میر، که نقاشی را در تفلیس و روسیه یاد گرفته بود، در تبریز نقاش دربار مظفرالدین‌میرزا ولیعهد بود»
پدر بزرگ ما شاعری طنزپرداز بود و بارها ولیعهد را طنز گفته بود. سرانجام هم دستور به قتل او دادند. اما با پادرمیانی دوستانش از مرگ رهایی یافت. پدرم این‌گونه نوشته است که: «عموهایم همگی نقاش و خوشنویس بودند. یکی از آن‌ها به خواست عباس‌میرزا تابلوهایی از جنگ ایران و روس کشیده بود که 110 سال پیش افسران روس آن‌ها را از باغ شمال تبریز به روسیه بُردند. عموی دیگرم قدح بزرگی از سنگ مرمر تراشیده بود، پُر از نقش و نگار و بر روی آن ساقی‌نامه‌ی حافظ را نگاشته بود. عباس میرزا در برابر آن، یکی از معادن سنگ مرمر نزدیک تبریز را به او داده بود».
پدرم از مادرش هم یاد می‌کند: «مادرم نوه‌ی صادق‌خان شقاقی بود که با فتحعلی‌شاه جنگید و تا زنجان هم پیش آمد و در آنجا کشته شد». برادر بزرگشان استاد میرمصور ارژنگی، یکی از بزرگ‌ترین و جاودانه‌ترین نگارگران این سرزمین است. برادر کوچک‌شان مرتضی ارژنگی هم در ساز و هم در نقاشی و هم در دانستن زبان روسی چیره‌دست بود.
بالندگی ارژنگی در روزگارانی پرآشوب
پدرم در سال 1271 خورشیدی در چنین خانواده‌ای چشم به جهان گشود. روزگار کودکی او روزگار بسیار پُرآشوبی بود؛ به ویژه در آذربایجان. سربازان تزاری و گاه عثمانی‌ها امنیت را از مردم می‌گرفتند. هنوز هم آموزش به شکل مدرن و نوین آن وجود نداشت. نخستین مدرسه‌هایی که باز شد و پدر دانش‌آموز آن بود، مدرسه‌ی رشدیه بود و سپس مدرسه‌ی پرورش و مدرسه ی حکمت. همه‌ی آن مدرسه‌ها به خاطر آشوب‌های آن روزگار دیر نپایید و پدر آموزش خصوصی را درپیش گرفت.
در هجده سالگی، پس از مرگ پدرش، تصمیم گرفت که مانند پدر و برادر به تفلیس و سپس به مسکو برود و نقاشی مدرن اروپایی را فرا بگیرد. در آغاز، دوره‌ی شش ساله‌ی هنرستان تفلیس را در چهار سال و سپس دوره‌ی 2 ساله‌ی نقاشی را در آکادمی مسکو گذراند. پس از آن لیسانس‌اش را گرفت. در آغاز جنگ نخست جهانی به تبریز بازگشت. در تبریز برادر بزرگشان، استاد میرمصور، برای نخستین‌بار در تاریخ طراحی قالی ایران، طرح قالی‌های صورت‌دار را آغاز کرده بود. قالی صورت‌دار قالی‌هایی بودند که در آن نقش انسان، پرنده و جانوران و سپس‌ها نقش‌های تاریخی در آن بافته می‌شد. دو برادر ارژنگی آغازگر نسلی بودند که تاریخ را بر بوم نقاشی و بر طرح قالی پیاده کردند.
هما ارژنگی در ادامه‌ی درباره‌ی رویدادهای زندگی رسام ارژنگی گفت: پس از مدتی پدرم با دعوت وزیر معارف زمان خودش، نصیرالدوله‌ی پدر، که او را برای معاونت صنایع مستظرفه می‌خواست، به تهران آمد. پدر پیش از آن برای مجلات تُرک، کاریکاتور می‌کشید. این کاری بود که در ایران تازه آغاز شده بود. او هنگامی که به ایران آمد آقای ابراهیم‌خان ناهید روزنامه‌ی «ناهید» را منتشر می‌کرد. در آن روزنامه طنزهای تند و کاریکاتورهای تلخ اجرا می‌شد. تنها کسی که با ناهید در ساختن کاریکاتور همکاری می‌کرد، رسام ارژنگی بود. دولتی‌ها دفتر روزنامه را خراب کردند و همه جا را بهه هم ریختند و در پایان هم روزنامه‌ی ناهید را به آتش کشیدند و به خاکستر تبدیل کردند.
ارژنگی و بنیان‌گذاری نخستین نگارخانه در تهران
فرزند این هنرمند برجسته در دنباله گفت: رسام ارژنگی تصمیم گرفت که نخستین نگارخانه را در تهران و در ایران برپا کند. نگارستان ارژنگی‌ها که در خیابان فردوسی بود همان چیزی است که در ایران به نام «نگارخانه» می‌شناسیم. ساختمان کوچکی را اجاره کرده بود و بر سر در آن تابلویی زده بود و روی آن نوشته بود: «هنر باقی و انسان فانی».
نگارستان ارژنگی در آن روزگار جایی بود برای گرد آمدن بهترین روشنگران هنری و ادبی ایران. کسانی همچون میرزاده‌ی عشقی، عارف قزوینی، رشیدیاسمی، محمد ضیا هشترودی، سعید نفیسی، ملک‌الشعرای بهار، نیما یوشیج، صادق‌زاده و قمرالملوک وزیری.
وی با اشاره به دوستی پایدار رسام ارژنگی و نیما یوشیج افزود: نامه‌هایی که نیما یوشیج و رسام ارژنگی برای هم رد و بدل کرده‌اند نشانگر یک دوستی ژرف و پابرجا میان آن دو است. نیما در بیانیه‌ای که در سال 1319 منتشر کرد، بر این حقیقت پا می‌فشارد که به واسطه‌ی حضور کسانی چون ارژنگی در نقاشی پس از مشروطه، جنبشی نوگرا، پیش از شعر، در نقاشی به‌وجود آمد.
این سخنران درباره‌ی دیگر ویژگی‌های رسام ارژنگی گفت: او نخستین نگارگری است که در طراحی مینیاتور و نقاشی کهن دگرگونی ایجاد کرد. از همین‌رو در سال 1309 از کشور بلژیک مدال و دیپلم افتخار گرفت.
در آغاز چهره‌ی نیما یوشیج را در کنار شعر «ناقوس» او کشید. پدرم آغازگر طراحی دور از پندارگرایی و خیال پردازی بود. نخستین کسی است که مقاله‌هایی  با بینش علمی درباره‌ی نگارگرانی چون میرک و کمال‌الدین بهزاد، از هنرمندان دوره‌ی صفویه، نوشت. نخستین مینیاتوریستی است که مانند نقاشان فرنگی در سال 1307 کتابی کاتالوگ‌گونه از آثارش را به چاپ رساند. نخستین کسی است که چاپی سزاوار از رباعیات خیام را در سال 1315 در موسسه‌ی خاور منتشر کرد.
ارژنگی بجز نگارستانی که به وجود آورد، با حضورش در آموزش و پرورش کوشید تا نقاشی علمی را در دبیرستان‌ها آموزش دهد. او این کار را به گونه‌ی اصولی و علمی آغاز کرد.
رسام ارژنگی در سال 1317، زمانی که تیمورتاش به دلایل شخصی به او گفت که باید تا 48 ساعت  دیگر از تهران بیرون برود، به تبریز باز گشت و نخستین مدرسه‌ی صنایع مستظرفه را در این شهر پایه‌گذاری کرد و پس از پنج سال شاگردان بسیاری پرورش داد. هنرمندان در آنجا با تذهیب، مینیاتور و آناتومی آشنا می‌شدند. پدر آموخته‌های علمی‌اش را به شاگردان ایرانی منتقل می‌کرد. همچنین سروده‌ها و نمایشنامه‌های‌ی را که سرشار از مِهر به ایران و زبان پارسی است، منتشر می‌کرد. نام یکی از نمایشنامه‌های شش پرده‌ای چاپی او چنین بود: «آذربایگانی چگونه تُرک زبان شد». در سال 1333 هم دیوان شعر خود را چاپ کرد.
هما ارژنگی در پایان درباره‌ی ویژگی‌های رفتاری و منش رسام ارژنگی گفت: او هم نقاش بود، هم طراح و پیکره‌ساز و مینیاتوریست و هم سراینده و نمایشنامه‌نویس. استادی که با همه‌ی هنرهایی که داشت انسانی بود بسیار آزرمگین، محجوب، با لهجه‌ی غلیظ آذری، خیلی تندخشم اما با دلی به اندازه‌ی یک کودک مهربان.
خاندانی که به پیوستگی فرهنگی ایران یاری رساندند
سخنران دیگر این نشست مجید بجنوردی، پژوهشگر هنر، بود. او در آغاز به پیشینه‌ی دودمان ارژنگی اشاره کرد و گفت: خاندان ارژنگی از خاندان‌های تاریخ‌ساز کشور ما است. از زمان تیمورلنگ تا زمان ما از نقاشان برجسته بوده‌اند و نقاشی و نگارگری در این خاندان به‌صورت تداوم فرهنگی درآمده است‌
در خاطرات استاد رسام ارژنگی چنین آمده که یکی از نیای این خاندان در دوره‌ی قاجار و در زمان عباس‌میرزا ولیعهد، در شهر تبریز تابلوهایی از جنگ ایران و روس کشیده بود. در سال 1330 مهی آن تابلوها از تبریز به روسیه برده شد. می‌دانیم تابلوهایی که درباره‌ی جنگ ایران و روس است بسیار اندک‌اند. شاید به‌شمار انگشتان دست باشند. یکی از آن‌ها در موزه‌ی ملی ایران نگهداری می‌شود. شاید برگه‌هایی از جنگ ایران و روس را هم در «شهنشاه‌نامه» صبا که نسخه‌ی خطی آن در موزه‌ی ملک هست بتوان پیدا کرد. اما آن دو تابلو که ارژنگی از آن نام می برد کجاست؟ در موزه‌ی هرمیتاژ سنت‌پترزبورگ دو تابلو هست که در سایت موزه از نام نقاش آن‌ها سخن نرفته است. به گمان من آن دو تابلو همان‌هایی است که سلف خاندان ارژنگی کشیده است. از این‌رو می‌توان خاندان ارژنگی را از بنیان‌گذاران تجدد هنری در شهر تبریز دانست.
بجنوردی درباره‌ی یکی از کارهای ناشناخته‌ی ارژنگی گفت: نمونه‌های تجددگرایی در خاندان ارژنگی را شاید بشود در تهیه‌ی نخستین تندیس از فردوسی برشمرد. شما اگر در اینترنت جستجو کنید و بخواهید بدانید که نخستین تندیس فردوسی را چه کسی ساخت، آگاهی روشنی به شما نمی‌دهد. شاید مجسمه‌ای را که امروزه روبه‌روی دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه تهران هست و ساخته‌ی پارسیان هند است، به عنوان نخستین مجسمه‌ی ساخته شده از فردوسی معرفی کنند. در حالی‌که این سخن به‌‌تمامی نادرست است. رسام ارژنگی کسی است که نخستین مجسمه را از فردوسی ساخته است. این موضوعی است که ناشناخته مانده است.
ارژنگی در زیر گراوری (اثر هنری که از طریق چاپ تصویر بر روی یک سطح فلز، کاغذ، پارچه، چرم، پلاستیک یا … به دست هنرمند خلق می‌شود). از فردوسی که در دیوان خود آورده به این موضوع اشاره می‌کند. خود او از کسانی بود که ایده‌ی ساخت تندیس یا تابلو از بزرگان هنر و تاریخ ایران را داشت. حتا در آثار بزرگانی همانند کمال‌الملک هم چنین چیزی دیده نمی‌شود که بخواهند تصویر بزرگان فرهنگی ما را بکِشند.
به هر روی، تاریخ ساخته شدن مجسمه فردوسی به دست رسام ارژنگی خیلی روشن نیست. اما می‌توان به نشانه‌هایی دست یافت. ارژنگی در گفت‌و‌گویی که در سال 1350 با اسماعیل جمشیدی انجام داده است، به این نکته اشاره می‌کند و می‌گوید که مجسمه‌ی نیم‌تنه‌ای که از فردوسی ساخته بودم نمایش داده شده بود و در آن روز میرزاده‌ی عشقی حضور داشت. می‌دانیم که میرزاده‌ی عشقی در سال 1303 کشته شد. پس در این سال مجسمه‌ی فردوسی ارژنگی وجود داشته است. پیش از این هیچ مجسمه‌ای از فردوسی ساخته نشده بود.
اما این مجسمه اکنون کجاست؟ حتا یک عکس هم از آن مجسمه در اختیار نداریم. شاید در زمانی که سقف خانه‌ی ارژنگی فرو ریخت، مجسمه هم در آن حادثه از میان رفته باشد.
دو تندیس کمتر شناخته شده از رسام ارژنگی
بحنوردی در دنباله گفت: دو مجسمه‌ی ناشناخته از استاد ارژنگی هم در تهران هست که سال‌هاست با باد و باران دست و پنجه نرم می‌کند و آسیب زیاد دیده است. در خیابان فرصت، نرسیده به میدان فردوسی، ساختمانی دیده می‌شود که مالک آن کسی به نام حسین پروین است. او از بازرگانان میهن‌دوست ایران بود. مردی بسیار ثروتمند و ایران‌دوست و از دوستان ارژنگی. او از ارژنگی خواست  که دو تندیس برای بالای ساختمانش بسازد. این دو تندیس بتونی است و وزن زیاد دارد و درون آن آهن به کار برده شده است. امیدوارم روزی این ساختمان مرمت و ثبت ملی بشود و از آن نگهداری کنند.
رسام ارژنگی تا یکسال پیش از مرگش در سال 1353 در خانه‌ای زندگی می‌کرد که کوچه‌ی آن به نام خود او شناخته می‌شد. این خانه هم از میان رفته است. ای کاش امروز وجود داشت و به نام موزه‌ی استاد ارژنگی استفاده می‌شد و آثار او را در آنجا نگه می‌داشتند.
بجنوردی در پایان گفت: رسام ارژنگی پس از آن به کرج رفت و سفارش کرد در باغچه‌ی خانه‌ی کرج به خاک سپرده شود. اما این کار انجام نشد و پس از مرگ در قطعه 8 بهشت زهرا آرمید.
رسام ارژنگی مردی  و میهن‌پرست و ایران‌دوست بود. او را در شمار آذربایجانی‌هایی باید دانست که دلشان برای ایران و زبان فارسی می‌تپید.
هنرمندانی گرفتار در غبار فراموشی
آیدین آغداشلو، هنرمند نام‌آشنا، سخنران دیگری بود که درباره‌ی دست‌آوردهای هنری رسام ارژنگی سخن گفت. او در آغاز به آشنایی آغازین خود با کارهای رسام ارژنگی پرداخت و گفت: رسام ارژنگی و دیگر هنرمندانِ آن روزگار از کودکی برای من رویاهایی دست نیافتنی بودند. همیشه فکر می‌کردم که این‌ها چگونه کار می‌کردند و که بودند؟ هیچ‌گاه خودم را در این جایگاه تصور نمی‌کردم که یک روز بتوانم چند کلمه‌ای درباره‌شان سخن بگویم یا در مسند داوری جای بگیرم.
هنرمندانی بودند که از زمان مشروطیت تا آغاز دوران مدرنیزم در ایران کار کردند و در غبار فراموشی فرو رفته بودند. آن دوران به تمامی در تاریکی قرار گرفته است. نه آنقدر دور است که یک جور اشتیاق را برای تحقیق به‌وجود بیاورد و نه آنقدر نزدیک که در شمار مسایل امروز باشد. دوره‌ی میانه‌ای است که در ابهام قرار گرفته است. کسانی باید به آن دوره بپردازند. خود من بسیار شرمسار هستم که کمتر درباره‌ی آن دوره کار کرده‌ام.
آغداشلو سپس به روزگار تاریخ‌ساز هنرمندان پس از مشروطیت اشاره کرد و افزود: رسام ارژنگی و برادرشان استاد میرمصور و همچنین نسلی از نقاشان دیگر که کم هم نیستند و شمار درخور توجهی از آن‌ها آذربایجانی هستند، در دوره‌ای آغاز به کار کردند که نمی‌شود آن‌ها را از دوران‌شان جدا کرد. آن‌ها زاده‌ی نیاز روزگار خود هستند. نمونه‌هایی که از کارهای رسام ارژنگی داریم سرشاراست؛ همه چیز در آن هست طبیعت بی‌جان، چهره، نقاشی‌های خیالی و حماسی. انگار به درستی فکر می‌اندیشید که چه‌قدر کار ناشده پیش‌رو دارد و چقدر موضوع هست که باید به آن بپردازد. این نسل همه کار کردن را آغاز می‌کنند. آن‌ها آرزوی دورانی را ادامه می‌دهند که در زمان رضاشاه شکل رسمی‌تری پیدا کرد. یعنی پرداختن به گذشته‌ی باشکوهی که باید کشف و بازسازی شود و به چشم بیاید. در کار رسام ارژنگی صحنه‌های حماسی بسیار است. شاید اگر از خودش می‌پرسیدند نمی‌دانست چرا این‌ها را می‌کشد. یا نقاشی‌هایی که به آدم‌های عادی توجه داشت و به نوعی نسیم چپ را هم به‌همراه داشت، در کار خیلی از نقاشان آن دوره دیده می‌شود. آن زندگی ساده‌ی عادی، حیاط‌های کوچک گِلی و اتاق‌های تنگ.
آن‌ها روزگار خودشان را منعکس می‌کنند و همچنین آرزوهای خود را. این آرزوها یک شکل نیستند، اما در بیشتر نقاشی‌های آن دوره آرزوهای نزدیک به هم را پیدا می‌کنیم. برای نمونه، در کار این دو برادر بزرگوار ارژنگی. به باور من میرمصور نقاش آکادمیک‌تر و رسمی‌تر و نقاشی، حماسی‌تر است. نمونه‌ی عالی کار او تابلوی شاپور و والرین است یا صورتی که از امیرکبیر کشیده است. این‌ها دوره‌ی فخر تاریخی را ترسیم می‌کردند. در برخی از آن‌ها دغدغه‌های خاص دیده می‌شود. آنها دارند دغدغه‌های عمومی دوران‌شان را بازگو می‌کنند. چون خود بخشی از آن دوران هستند و آن معنا را حمل می‌کنند و شکل می‌دهند و خیلی به آن وفادار هستند و سفارش هم نمی‌گیرند.

رسام ارژنگی به هویت ایرانی‌اش نگاه می‌کرد
آغداشلو در دنباله افزود: میرمصور نقاش حماسی است. استادانه کار می‌کند و استاد بزرگی است. رسام ارژنگی دغدغه‌های دیگری دارد که با پشتکار خیلی زیاد آن را شکل می‌دهد. تنها نقاش عصر خودش است که به نقاشی‌های مکتب زند و قاجار توجه دارد. غیر از او کسی را نمی‌شناسیم که این کار را کرده باشد. این توجه، خیلی ویژه است. او به هویت ایران توجه می‌کند و به دنبال آن است.
رسام ارژنگی هنرمند چندکاره بود. هم گرافیست بود، هم نقاش تزیینی، هم نقاش واقع‌گرا به معنای ریالیست و هم نقاش آکادمیک. ما این اندازه روش و تکنیک را در کار هم روزگارانش کم‌تر می‌بینیم.
اکنون، پس از گذشت زمان، نسبت ما با کار رسام ارژنگی چیست؟ نسبت ما با نقاشان آن دوره چیست؟ از آن‌ها با طنز و شوخی یاد می‌کنیم؟ از احساساتی بودن بسیارشان خنده‌مان می‌گیرد؟ چون در کار همه‌ی آن‌ها احساسات خیلی پاک و واضحی می‌شود سراغ گرفت. آیا ما می‌گوییم که آن‌ها نقاشان مهم تاریخ نقاشی ایران هستند؟ به هر روی، آن‌ها حلقه‌های گمشده‌ای هستند که اکنون در حال پیداشدن هستند.
وی با اشاره به اینکه خاطرات رسام ارژنگی را خوانده‌ است گفت: خاطرات رسام خیلی جذاب و دلپذیر است. خیلی صادق و راستگو است. هنگامی‌ که خاطرات او را می‌خوانیم می‌بینیم که آن‌ها نقاشان جوانی هستند که به تبارشان می‌بالند و به‌راستی خود را برتر می‌شناسند. جستجو می‌کنند که بهتر کار کنند و سفر کنند. یکی از جاهایی هم که می‌رفتند روسیه بود. به لوور یا ایتالیا می‌روند. نقاشی‌ها را نگاه می‌کنند و جالب است که می‌گویند خیلی هم چیز مهمی نبود!

رسام و هم‌روزگارانش مورد ناسپاسی قرار گرفتند

بسیارشان، به ویژه خود رسام، نقاشان روسی را مهم می‌شمارند. به همین دلیل به کمال‌الملک و مکتبش ارادت ندارند. نه پتگر و نه رسام خیلی از کمال‌الملک خوششان نمی‌آید و این آنقدر شدید است که جایگاه کمال‌الملک را خیلی خوب نمی‌شناسند یا نمی‌خواهند ببینند. آن‌ها به قصد فتح آمده بودند. می‌آیند و کارگاه دایر می‌کنند و هنرکده می‌سازند و نمایشگاه می‌گذارند و با آرزوهای بزرگ آغاز می‌کنند. زندگی همه‌ی آن‌ها هم تراژیک است. پایان زندگی دو برادر ارژنگی نه آنچنان است که باید باشد. این جای افسوس و اندوه بسیار دارد. به خاطر همین است که رسام خیلی غمزده است. خیلی اندوهگین است. چون آرام آرام می‌بیند که در معرض ناسپاسی قرار گرفته، ناشناخته و بی‌قدر مانده است. درست هم فکر می‌کرد. ولی شاید اگر فکر می‌کرد که در دورانی زندگی می‌کند که این امر بدیهی است و خیلی از هنرمندان دورانش با آن روبه‌رو هستند، با اندوه کمتر با آن برخورد می‌کرد.
رسام ارژنگی راهگشا بود؛ آدم پُرکاری بود و هنرور و زودخشم و بخشنده و بسیار تندخو. من افتخار شاگردی شاگرد او را دارم. من شاگرد بیوک احمدی بودم که از هر نظر تحت تاثیر رسام ارژنگی بود و با احترام بسیار از او یاد می‌کرد که به من هم منتقل شده است. من هیچ راهی ندارم جز این که از همه‌ی راهگشاها، از همه‌ی کسانی که زندگی در خطر را برگزیدند و از همه‌ی کسانی که بزرگ بودند، با احترام یاد کنم.

شب رسام ارژنگی یکشنبه، دهم آذرماه 1398 خورشیدی در تالار فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

علی دهباشی سردبیر مجله بخارا و برگزارکننده‌ی شب‌های بخارا

علی دهباشی سردبیر مجله بخارا و برگزارکننده‌ی شب‌های بخارا

01

02

هما ارژنگی، فرزند استاد رسام ارژنگی

هما ارژنگی، فرزند استاد رسام ارژنگی

04

05

06

07

08

09

مجید بجنوردی، سخنران بزرگداشت استاد رسام ارژنگی

مجید بجنوردی، سخنران بزرگداشت استاد رسام ارژنگی

11

12

13

14

15

16

17

آیدین آغداشلو، نقاش و سخنران بزرگداشت استاد رسام ارژنگی

آیدین آغداشلو، نقاش و سخنران بزرگداشت استاد رسام ارژنگی 

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

فرتورها از آناهیتا عبد شریف آبادی است.

7777

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

یک پاسخ

  1. درود بر خبرنگار ارجمند بانو جمشیدنژاد که گزارشی خوب و جامع آماده کردند و دیگران را که در این نشست نبودند با این گزارش کامل به آن جا بردند!
    براستی که بزرگانی چون زنده یاد استاد رسام ارژنگی، با کوشش های فرهنگی خود، خدمت های فراوانی را به ایران و فرهنگ آن، کرده اند و بایسته است به نیکی و همیشه از آن ها یاد کرد، مرد بزرگی از سرزمین آذرآبادگان که به ایران و تاریخ پرشکوه ایرانی، عشق می ورزید و برای پایداری و شناسایی آن، کوشش ها کرد. خاندان بزرگ ارژنگی، هیچ گاه از یاد ایران پرستان راستین، نخواهد رفت، یادش گرامی و سرای روشنایی جایگاهش باد
    با آرزوی روزی که مردم ایران، ارج فرزندان راستین این خاک زرفشان را بدانند و پاس دارند.
    پاینده و جاوید ایرانی و ایرانی راستین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-01-30