لوگو امرداد
امروز شهریور امشاسپند چهارم آبان‌ماه زرتشتی، 28 مهرماه خورشیدی

زادروز ستار قره‌داغی؛ سردار ملی مبارز جنبش مشروطه ایران

سردار ملیامروز شهریور امشاسپند از ماه آبان سال 3758 زرتشتی، دوشنبه 28 مهرماه 1399 خورشیدی، 19 اکتبر 2020 میلادی

امروز 28 مهرماه؛ در چنین روز به سال 1245 ستارخان قراچه‌داغی مبارز ایرانی از سرداران آذری جنبش مشروطه ایران، نامور به سردار ملی زاده شد. وی در برابر نیروهای دولتی ناهمسو با مشروطه در تبریز ایستاد.

با همه‌ی رویداد‌نگاری‌های زندگی ستارخان، گمان‌های بسیاری درباره‌ی زندگی او وجود دارد که دستاورد هم‌نشینی او با مردمانی با اندیشه‌های گوناگون ولی در آرمان هم رای است و آن چیزی جز مبارزه با استبداد نبود.
نام ستارخان دستکم برای آنان‌ که روند تاریخی مشروطه را دنبال کرده‌اند، آشناست. راهی که پر از خروش و دگرگونی‌های شخصیتی برای این سردار ملی بود تا به یک چهره‌ی کارآمد (:مؤثر) در تاریخ تحول سیاسی کشور تبدیل شود. به‌ همین‌‌ دلیل می‌توان در چندین جبهه به بررسی شخصیتی ستارخان پرداخت.
در کانون آغازین زندگی‌نامه‌ی این شخصیت به ویژگی‌های آب‌وهوای سرزمینی می‌رسیم که او در آن دیده به جهان گشود. روستای بیشک ورزقان که جوانان آن به مردان نبرد نامور هستند. پرسمان زندگی ستارخان تا دوران نوجوانی آشکار نیست. ستار قره‌داغی در کنار پدرش به بزازی مشغول بود. درست تا آغاز حسی انتقام‌جویانه به باور برخی و کشته شدن برادرش اسماعیل که به جرم همکاری با فردی فراری از قفقاز به دستور مسوولان حکومتی کشته شده بود. پس از این رخداد، شرایط ماندگاری در ارسباران برای خانواده‌اش مهیا نبود تا ستار به تبریز کوچ کند و ساکن کویی به نام «امیرقیز» یا امیرخیز شود؛ کویی که این روزها با نام ستارخان گره خورده است و نماد ایستادگی و پایداری تبریز در تاریخ نامیده می‌شود. این بخش از زندگی‌نامه‌‌ی ستارخان فصل مشترک بسیاری از نوشتارهایی است که درباره‌ زندگی‌نامه‌ی او نگارش یافته است.
به باور برخی تاریخ‌نگاران مانند کسروی، ستارخان در بُرِش‌های جداگانه‌ای از زندگی قرار گرفت که در شکل‌گیری باورها و اندیشه‌های آرمان‌گرایانه او تأثیر بسیاری داشت. توانایی‌های او در زمینه‌ی اسب‌سواری و تیراندازی که از مهارت‌های بسیاری از قره‌داغی‌های آن دوران بود، ستار را به مهره‌ای قدرتمندتر تبدیل کرد تا یکی از سواران حاکم خراسان شود. اما بی‌گمان سخنان بسیاری درباره‌ی سفر او به عتبات عالیات پیش کشیده می‌شود؛ سفری که در شکل‌گرفتن باورهای دینی او کارساز بود. به راستی می‌توان به این برآیند رسید که بخش بزرگی از باورهای ستار قره‌داغی در بیرون از تبریز جریان یافت تا این شهر محلی برای عمل‌گرایی او شود. با وجود احساسات ناسازگار درباره‌ی جریان حاکم در ایران، مورد لطف مظفرالدین میرزای ولیعهد قرار گرفت تا از همان لحظه به‌ بعد ستارخان نام بگیرد و در گروه تفنگداران ژاندارمری برای نگهبانی از ولیعهد آماده‌ی رکاب شود.
پیش از همه‌ی رخدادها در جوانی‌اش به جرگه‌ی لوطیان تبریز پیوسته بود؛ همان سنتی که آغاز و کمالش در دوره‌‌ی قاجار به شمار می‌آمد و این ویژگی‌های رفتاری و اخلاقی‌اش زمینه‌ی درگیری با یکی از ماموران محمدعلی میرزا را فراهم کرد تا از شهر بگریزد. باور بنیادین بیشتر تاریخ‌پژوهان بر این است که ستارخان در این بازه زمانی به عیاری پرداخته بود و زنده‌گرداننده‌ی اندیشه‌ی عیاران است. به راستی او از ثروتمندان می‌گرفت و به فقیران می‌بخشید و چاره‌ای جز مبارزه با زور و فشار زمانه‌ی خود نداشت. با گذشت زمان به درخواست علما و مجاهدین حضور در انجمن حقیقت و انجمن ایالتی تبریز لحظه رسمی‌ شدن حضور او به‌ همراه باقرخان در جرگه‌ی مشروطه‌خواهان بود تا داستان درگیری‌اش با رحیم‌خان و شجاع‌الدوله نقطه اوجی در جریان مشروطیت شود. انجمن ایالتی آذربایجان برای دلاوری‌های ستارخان و باقرخان به آنان فرنام سردارملی و سالارملی پیشکش کرد. وی مدتی جزو سواران حاکم خراسان بود، سپس به توصیه رضاقلی‌خان سرتیپ، وارد خدمت قراسوران (ژاندارمری) شد و نگاهبانی راه مرند و خوی به او سپرده شد. چندی پس از آن، مظفرالدین میرزا (ولیعهد) به او فرنام خانی داد و از تفنگداران ولیعهد در تبریز شد ولی بنابر منش لوطی‌گری در یکی از درگیری‌های خود با مأموران محمدعلی میرزا (ولیعهد) در تبریز، مورد پیگرد قرار گرفت.
تبریز به مدت ۱۱ ماه از سوی قشون دولتی محاصره شد و از ورود آذوقه به شهر جلوگیری شد. زندگی بر مردم بسیار سخت و طاقت‌‌فرسا شد. ایستادگی ١١ماهه‌ی او و مردمان تبریز به یک موفقیت بزرگ می‌انجامد. اسماعیل امیرخیزی در کتاب قیام آذربایجان به چهار نبرد مهم و اساسی ستارخان اشاره می‌کند. نبردهای قراملک، الوار، خطیب و حکم‌آباد مقاومت را به نتیجه می‌رساند تا همین روند جریان مشروطیت را به شهرهای دیگر  می‌رسد تا قزوین ضربه‌ پایانی مشروطیت بر پیکره محمدعلی‌شاه قاجار شود و ١٧ ربیع‌الثانی برگ سبزی برای مجاهدین نام گیرد و محمدعلی‌شاه موافقت خود را با اعطای مشروطیت و گشایش مجلس شورای ملی آشکار کند.
در تاریخ، صحنه‌ی پایانی زندگی قهرمان داستان چند ظرف مکانی مشخص دارد؛ تهران، پارک اتابکی، دستور خلع سلاح، امتناع و مرگ در 28 آبان‌ماه 1293 در سن 48 سالگی.

04 1

این تنت را ز نیکویی زیور

شهره روزی است روز شهریور

خشَترا در اوستا نام سومین فروزه اهورامزدا از گروه امشاسپندان است. خشَتَره وییریه یا شهریور به چم «شهریاری و نیرومندی اهورایی»، نام سومین امشاسپند است. این امشاسپند نشان از پیروزی دارد، زیرا وظیفه‌ی اصلی او پاسداری از فلزات است. در اوستا نماد توانمندی و فر و شکوه پادشاهی اهورامزدا است. نگهبانی توپال‌ها (فلزات) بر روی زمین به او سپرده شده است.

در گاهشمار زرتشتی روز چهارم هر ماه شهریور نامیده می‌شود و برابر آیین، هرگاه نام روز و نام ماه برابر می‌شد آن روز را جشن برپا می‌کردند و به شادمانی و ستایش آفریده های نیک اهورا مزدا می‌پرداختند. برابری روز شهریور با نام شهریورماه در گاهشمار زرتشتی را شهریورگان می‌نامیدند. جشن شهریورگان، شهریور روز از شهریور ماه که روز سی ام امردادماه و به نام امشاسپند توانای “خْـشَـتْـرَه ‌وَئیریَـه” به معنی کشور آسمانی یا شهریاری آرمانی و شایسته است.

به واژه‌ی خشترا در زبان پارسی امروزی شهریور می‌گوییم و در زبان سنسکریت به خشترا کشتراkshatra گفته می‌شود چراکه در کیش هندوایرانی در روزگار باستان پیوند ویژه و پیچیده‌ای وجود داشته است. در آیین هند معنی نیرومندی را می‌دهد اما در آیین و دین ایرانی این مفهوم بسیار گسترده‌تر است. در پرتو کردارنیک و نیروی اهورایی است که شهریاری اهورایی بوجود می‌آید که در آن اشا به پیروزی کامل می‌رسد و انسان‌ها را از بدبختی و فرومایگی رهایی می‌بخشد. آرمان اشوزرتشت بر این است که همه مردم جهان در راه برقراری فرمانروایی راستی و درستی به تلاش و کوشش بپردازند. این تنها با برقراری حکومت راستینی است که انسان توانایی می‌یابد همه‌ی نمادهای تباهی در خود را که از دروغ سرچشمه می‌گیرد از میان بردارد و درستی را به‌جای نادرستی بنشاند.

«خشترا وئیریا» نیروی چیرگی و فرمانروایی بر خود است. «خشترا وئیریا» نیروی فرمانروایی به سهش‌های(:احساسات) ویرانگر در جهان درونی انسان است. این واژه خشترا در گاتها ۶۲ بار آمده است.

ابوریحان بیرونی، در آثارالباقیه در باره‌ی این جشن کهنسال ایرانی می‌گوید: “شهریور ماه که روز چهارم آن شهریور روز است و به مناسبت برابری دو نام روز و ماه جشن می‌گیرند، آن جشن را شهریورگان گویند . چم (معنی) شهریور دوستی و آرزوست.

شهریور (امشاسپند)، خَشَتَرَه وَیریَه نام یکی از امشاسپندان زرتشتی است. در اوستا «خشَثرَ وَیریَه» و در پهلوی «شَهرِوَر» و در فارسی «شَهریوَر» یا «شَهریَر» است. بخش نخست این واژه به چم (:معنای) شهریاری و شهر است (مراد از شهر، همانا کشور است، چنان‌که سرزمین ایران را، ایران شهر می‌نامیدند) بخش دوم این واژه، یعنی «ویریه»، فروزه (:صفت) و به چم مورد پسند است. بر این اساس، خشتره‌ویریه، به معنای آرمان‌شهر یا شهریاری آرمانی یا توانایی مینُوی آرمانی است. در اساطیر زرتشتی و ایرانی این امشاسپند نماد شهریاری و فّر و فرمان‌روایی اهورا مزدا و نگاهبان فلزها و پاسدار فَر و پیروزی شهریاران دادگر و یاور بینوایان و دستگیر مستمندان است.

در جهان مادی پاسبان فلزات است. شهریاری اهورایی از قانون اشا ( هنجار هستی ) بر می خیزد و همه جهان را در بر می گیرد. در این روز نیکوست به خواستگاری رفتن و زن خواستن.

در بندهش که از نامه های کهن ایرانی است از دیوی بنام سئورو یاد شده که دیو آشوب و تباهی است و از دشمنان و هماوردان خشَتریور می باشد، از سوی دیگر ایزدانی مانند ایزد خور، ایزد مهر و ایزد آسمان از یاران و همکاران او هستند.

مسعود سعد سلمان می‌سراید:

«ای تنت را ز نیکویی زیور / شهره روزی ست روز شهریور».

چکامه از «مسعود سعد سلمان»

شهریور است و گیتی از عدل شهریار

شاد است، خیز و مایه شادی به من بیآر

باده شناس، مایه شادی و خرمی

بی باده هیچ جان نشد از مایه شاد خوار

سروده‌ی مسعود سعد سلمان، بر پایه‌ی کتاب بندهش

این تنت را ز نیکویی زیور

شهره روزی است روز شهریور

تا به اقبال شهریار جهان

بگذرانیم جان به لهو و بطر

 

اندرزنامه آذرباد مهراسپندان (موبد موبدان در روزگار شاپور دوم)

خوش باش

اندرزنامه آذرباد مهر اسپندان در سروده‌ی استاد ملک‌الشعرای بهار:

به (شهریور) اندر شوی شادخوار/ کنی در (سپندارمز) کشت و کار

یاد روز 28 مهرماه:

  • تاریخ‌نگار ارتش روم و آمار تلفات جنگ ایران و روم: همه‌ی کشته‌شدگان جنگ نخست امپراتور کنستانتینوس دوم با ایران (جنگ سال 348 میلادی با شاپور دوم مشهور به ذوالاکتاف است) 50 هزار و 231 نفر و تلفات کل جنگ دوم با ایران (منظور جنگ سال 350 میلادی) 39 هزار و12 تن. این ناریخ‌نگار شاید به دلیل عِرق ملی روشن نساخته است که این ارقام، جمع تلفات دوکشور و یا به تنهایی ـ روم بوده است. از آنجا که فاتح هر دو جنگ، ایران بود و طرف مغلوب نمی‌تواند کشتگان فاتح را شمارش کند به احتمال بسیار زیاد این تلفات سنگین را رومیان تحمل کرده بودند. مورخ ارتش روم در زیر این ارقام نوشته است که این آمار نهایی را فرماندهی کل ارتش برای سنای روم تهیه کرده است و سپس توضیحات دیگر….
  • نتیجه‌ی دو شکست و پس‌نشینی رومی‌ها در دو جنگی که در بالا اشاره شد، وقوع شورش‌های مسلحانه در قلمرو روم در آلمان، گل (فرانسه)، ایلریا (یوگوسلاوی)، اسپانیا و حتی بریتانیا شد که سال‌ها پس از آن، نخست به تقسیم آن امپراتوری به دو حوزه حکومتی و سپس تجزیه کامل و نابودی انجامید.
  • ارتش‌ها از زمان اسکندر مقدونی دارای تاریخ‌نگارموظف شده‌اند که رویدادهای روزانه را یادداشت می‌کند و در پایان فصل و یا سال با گذری بر آنها یک گزارش تاریخی می‌نویسد که تا ربع قرن در آرشیو ارتش و از آن پس برای همیشه در آرشیو ملی نگهداری می‌شود تا در دسترس پژوهشگران باشد. به گمان زیاد، این روش از توسیدیدس که یک ژنرال بود و تاریخ جنگ‌های « پلوپونز» را نوشت اقتباس شده است.

 

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-02-05