گرمابههای تاریخی شهر قزوین پُرشمارند؛ همه هم زیبا و نشانهای از چیرهدستی و هنرورزی استادان معمار ایرانی بهشمار میروند. بیسبب نبود که ناصرالدین شاه قاجار هرگاه در گشتوگذارهای بسیارش به قزوین میرسید بیدرنگ به یکی از گرمابههای شهر میرفت و ساعتی را در آنجا میگذراند. در همان دورهی قاجار بود که ساخت گرمابههای گوناگون در جایجای ایران، همانند گذشته اما با شتاب افزونتری ادامه یافت و دگرگونیهایی در ساخت سازهی گرمابه پیش آمد. بهویژه گرمابههای زنانه و مردانهی بیشتری ساخته شد. یک نمونه از آنها «گرمابه قجر» شهر قزوین است.
گرمابهی قجر در کوی تاریخی درب کوشک، یا راه کوشک، جای دارد و چسبیده به بازارچه و گذر آکبیر (آقا کبیر) است. این بخش از شهر قزوین، اکنون به نام خیابان عبید زاکانی شناخته میشود.
گرمابهی قجر را امیر گونهخان قاجار، یکی از سرداران روزگار شاهعباس دوم صفوی، در سال 1057 مهی(:قمری) ساخت. سال ساخت گرمابه را از کتیبهی کهن سردرِ ورودی درمییابیم که در گرمابه دیده میشود. شاید هم آنگونه که برخی گفتهاند، گرمابه قجر نه به خواست امیر گونهخان، بلکه به دستور شاه عباس دوم و سرپرستی گونهخان ساخته شده باشد. اینکه چرا گرمابهای که در دوره صفویه برپا شده است به نام قجر شناخته میشود؟ به آن سبب است که امیر گونهخان از ایل و تبار قاجاری بود و در دورهی قاجار خوش داشتند که بانی گرمابه را او بدانند. نام نخست گرمابه قجر، «گرمابه شاهی» بود.
این گرمابهی تاریخی را بر روی زمینی به مساحت 1050 متر مربع ساختهاند. مانند دیگر گرمابههای سنتی ایران، فضایی دربردارندهی درگاه و پلکان ورودی دارد که راه به بینه و میاندَر و گرمخانه میبَرد. بخش شاهنشین، یا اعیانی گرمابه نیز جلوهای دیگر به آن بخشیده است. تون و چالحوض، از دیگر فضاهای این سازه است. اما در نگاهی گستردهتر، میتوان گرمابه قجر را دارای دو بخش جداگانهی مردانه و زنانه دانست.
ایوانی که دو سکو در دو سوی آن دیده میشود، سردر گرمابه را شکل میدهد. بالای سردَر، کتیبهای دیده میشود که بر روی سنگ کنده شده است و همانگونه که اشاره کردیم، سال ساخت گرمابه را یادآوری میکند. درِ ورودی از همانهایی است که در گذشتهها به آن «کُلوندار» می گفتند. این در از چوب ساخته شده است و رنگ و بوی سالهایی را دارد که اکنون در هیاهوی زندگی نیمهمدرن ما، گم و ناپیدا شده است. سردر آجرکاری گرمابه قجر بهراستی زیبا و چشمنواز است.
با پایین رفتن از پلههایی پیچدار، به هشتی گرمابه میرسیم. کارکرد این بخش از گرمابههای سنتی، ساخت فضایی برای درنگی کوتاه و آماده شدن برای رفتن به درون بخش اصلی گرمابه بوده است. در هشتیها، سکویی میساختند و گاه چراغدانی میگذاشتند. سنگ مرمرهایی که اکنون در کف هشتی گرمابه قجر دیده میشود، از مرمتهای تازه است. در گذشته، این بخش از گرمابه کفپوشی آجری داشته است.
بینهی گرمابه قجر با حوضی هشتپَر و بسیار دیدنی آراسته شده است. این حوض در مرکز بینه جای دارد و درخشش کاشیهای فیروزهای، آن را تماشاییتر ساخته است. چهار غرفه نیز گرداگرد بینه را دربرگرفته است. افزونبر اینکه سقف گنبدی بینه پوششی دلپذیر به سرتاسر این فضا بخشیده است. روشنایی گرمابه از روزنهای است که در مرکز گنبد پدید آوردهاند و به آن جامخانه میگفتند. در مرمت سالهای گذشته، دگرگونیهایی در این بخش از گرمابه انجام گرفته است.
از دیدنیهای گرمابه قجر، بخش شاهنشین آن است. این بخش، نشستگاه آنهایی بود که جایگاه اجتماعی بالاتری داشتند و از نامآشنایان و بزرگان شهر شناخته میشدند. شاهنشین از بهترین بخشهای گرمابه شناخته میشد و همهی گرمابهروها به آن دسترسی نداشتند. یا بهتر است بگوییم آنهایی که در جایگاه فروتری بودند و از مردمان کوچه و بازار به شمار میآمدند، خود را وصلهای ناجور در میان اشراف و بزرگان شاهنشین میدیدند. پس بهتر میدیدند که به این بخش از گرمابه سر نکِشند.
فضای شاهنشین بهویژه برای زنان دلخواه بود و هرگز فرصت نشستن در آنجا و گپوگفت کردنهای بیشمار را از دست نمیدادند. این کار پس از پایان شستوشو و پیش از بیرون رفتن از گرمابه، انجام میگرفت. زنان سالخورده در حالی که روی سکوی سربینه نشسته بودند و تکیه به دیوار آن میزدند، گاه سرگرم پُکزدن به قلیان میشدند و با خوردن و ناخنک زدن به میوههای فصل و نوشیدن چای، گفتوگوها را دلخواهتر میساختند. اگر هم نیمروز بود، نوکرها و خدمتکارانِ همراه، سینیِ مسی کنگرهداری را که پُر از غذا بود، به شاهنشین گرمابه میآوردند تا خانمهای اعیانی، گرسنه نمانند. فراموش هم نمیکردند که کاسهی فیروزهایِ پُر از آبی گوارا را کنار سینی غذا بگذارند. هر چند خوراکیها در فضای گرم گرمابه، مزهای دیگر میگرفت و چهبسا بوی نا میداد؛ اما خوردن و آشامیدن در گرمابه، آن هم پس از شستوشویی طولانی لذت دیگری داشت. اینها ویژهی اشراف و برگزیدگان بود. دست فرودستان از این بریز و بپاشها و سرگرمیها کوتاه بود.
بهراستی هم فاصلهی اجتماعی میان مردم همواره آزاردهنده و نادادگرانه بوده و هست. یک نمونهی تاریخی آن به سدههایی دورتر و به تجربهی ناصرخسرو، سرایندهی بلندآوازهی ایران، بازمیگردد. او در سفرنامهاش مینویسد که در یکی از شهرها، گَردآلود و با جامهای نهچندان مناسب، به همراه برادرش به گرمابه میرود. در حالی که پول اندکی داشته است. گرمابهبان که ناصرخسرو را نمیشناخت و از سر و وضع او و برادرش روی درهم کشیده بود، میپندارد که از مردمان تهیدستاند. از اینرو آنها را به درون گرمابه راه نمیدهد. ناصرخسرو مینویسد که خود و برادرش شرمزده از گرمابه دور شدند. تا آنکه پولی از دوستی به ناصرخسرو میرسد. او و برادرش با پول به دستآمده جامهای برازنده میخرند و با پوشیدنش به همان گرمابهای میروند که پیشتر آن دو را به سبب جامهی فقیرانهشان از آنجا بیرون کرده بودند. اما اینبار گرمابهبان که ناصرخسرو و برادرش را در جامهی نو نشناخته بود، احترام بسیار میگذارد و جلوی پای آن دو بلند میشود و به طمع انعام و مزدی درخور از هیچ خدمتی کوتاهی نمیکند. به کارگران گرمابه نیز میسپارد که آن دو را افزونتر و بهتر از دیگران خدمت کنند. تا آنکه سرانجام درمییابد که ناصرخسرو و برادرش همانهایی هستند که پیشتر آن را به سبب ناداری و لباس ژنده رانده بود. ناصرخسرو به گرمابهبان میگوید: «آری، ما همانهایی هستیم که پلاس پاره در پشت بسته بودیم!». حمامی شرم زده میشود و پوزشها میخواهد. آنچه ناصرخسرو در سفرنامهاش آورده است، نمونهای از نمونههای بسیاری است که در تاریخ بازگو کردهاند و فاصلهی طبقاتی و اجتماعی سببساز چنین رویدادهای ناخوشایندی شده است. چهبسا گرمابهی شاهانهای مانند گرمابه قجر هم که «پاتوق» اعیان و اشراف بود، چنین رویدادهای دلآزاری را به خود دیده باشد.
به هرروی، از دیگر بخشهای گرمابه قجر، میاندَر است که مستطیلیشکل ساخته شده است و سه گنبد سقف آن را میپوشانند. سپس گرمخانه دیده میشود. در بخشی از گرمخانه فضایی ساخته شده است که به آن «خلوت حمام» میگفتند. این بخش، جایی خصوصی برای انجام بخشی از پاکیزگیها بود. گرمخانه دربردارندهی بخشهایی مانند خزینه، چالحوض و آبانبار است. چالحوض گرمابه قجر در بخش خاوری گرمخانه ساخته شده است و پهنهوری 53 متری دارد.
بام آجرفرش گرمابه قجر با کف کوچه کموبیش همسطح است. در بازسازیهای سالهای گذشته، اتاقکی در بام گرمابه ساختهاند و گرداگرد بام را دیواری آجری کشیدهاند. این را نیز برشماریم که آب گرمابه قجر از کاریزهای محلهی دربکوشک برآورده میشد.
در سال 1379 خورشیدی، میراث فرهنگی و گردشگری استان قزوین گرمابه قجر را خریداری کرد. شهرداری قزوین نیز به کمک آمد و با سرمایهگذاری آنها دست به مرمت گرمابه زدند و از آن موزهای برای مردمشناسی ساختند. این موزه از سه بخشِ قومها، آداب و رسوم و پیشههای تاریخی شکل گرفته است. برای دیدن مجازی بخشهای موزه و فضاهای گرمابه قجر میتوان تارنمای «موزهی مردمشناسی قجر» را دید و آشنایی افزونتری با این سازهی کهن و دیدنی و همچنین آثار گردآوریشده در آن، پیدا کرد.
گرمابه قجر با شمارهی 12601 در امردادماه 1384 خورشیدی، در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده است.
*با بهرهجویی از: کتاب «حمام در ایران» نوشتهی پریوش اکبری (دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1397) و نیز تارنمای «موزهی مردمشناسی قجر».