گرمابهای که یکی از نیکوکاران کلیمی در تهرانِ دههی 20 ساخت، از دید زیبایی و کارایی یکی از دلپذیرترین گرمابههای پایتخت شناخته میشد. این سازه که به نام «گرمابه سلیمانیه» آوازه داشت، نخستین گرمابهی نمرهای تهران بود. در اینباره پس از این بیشتر خواهیم گفت.
گرمابهی سلیمانیه ویژهی کلیمیان بود و در گوی(:محلهی) تاریخی عودلاجان و خیابان سیروس پی افکنده شده است. بیشترین آگاهیهایی که از این گرمابه در دست هست، به پژوهشهای میدانی پریوش اکبری و آگاهیهایی که او در کتابش، «حمام در ایران» به دست داده است، بازمیگردد. اکنون درهای این گرمابه بسته است و از آن استفاده نمیشود.
برپایهی سنگنوشتهای که بر سردَر گرمابه نمایان است، این سازه را در سال 1326 خورشیدی، در نخستین سالهای پادشاهی پهلوی دوم، ساختهاند. بانی گرمابه صرافی کلیمی به نام «سلیمان سنهای» بوده است. او سرمایه خود را برای ساخت این گرمابه به کار بُرد و با همراهی دیگر همکیشانش، پس از چند سال توانست گرمابهای بسازد که هم از دید نقشها و آرایهها زیبا بود و هم نوجوییهایی در ساخت گرمابه انجام شده بود.
گرمابه دو بخش جداگانهی زنانه و مردانه داشت. گرمابهی مردانه را سلیمانیه مینامیدند و به نام دیگری هم شناخته میشد که به آن اشاره خواهیم کرد. گرمابهی زنانه نیز به خواست سلیمان سنهای و به یاد همسر درگذشتهاش که کشور نام داشت، کشوریه نامگذاری کرده بودند.
گرمابه سلیمانیه افزونبر دو بخش جداگانهی زنانه و مردانه، تالاری ورودی دارد و هشت گرمابهی خصوصی که در سالهای پیش به آن «حمام نمره» میگفتند. حمام نمرهها که در سالهای پس از آن، یکی پس از دیگری ساخته شدند، دوش داشتند و هر کسی میتوانست یک ساعت از آن استفاده کند. اگر بیشتر از یک ساعت زمان میبُرد باید پول افزونتری پرداخت میکردند. تا پیش از ساخت گرمابه سلیمانیه، در گرمابههای تهران و دیگر جاها از دوش استفاده نمیشد. از اینرو، به کار بُردن دوش در گرمابه سلیمانیه، نوآوری و تازهجویی بود. افزونبر اینکه بهداشتیتر نیز بود. با همهی اینها، پریوش اکبری که پژوهش آگاهیبخشی دربارهی گرمابه سلیمانیه انجام داده است، چنین باور دارد که پیش از این گرمابه، در سالهایی دورتر یک افسر فرانسوی به نام «نیکلا سمینو» که به استخدام ارتش ایران درآمده بود، در تهران زمان ناصری نخستین گرمابه دوشی ایران را در خیابان اکباتان ساخته بود. به هرروی، آنچه بیشتر آوازه دارد همین است که گرمابه سلیمانیه را باید نخستین گرمابهی دوشی تهران به شمار آورد.
برای رفتن به درون گرمابه سلیمانیه باید از فضایی مستطیلشکل گذر کرد. درِ چوبیِ انتهایی این بخش، رو به تالار انتظار بازمیشود. این بخش از گرمابه حوضی در میان دارد و دو فوارهای که به آن جلوهی دیگری دادهاند. سپس در بخش جنوبی گرمابه، در یک سو چهار گرمابهی نمره ویژهی مردان دیده میشود و در دیگرسو چهار دوش برای زنان.
گرمابهی مردانه که آن را در بخش شمالی سازه بنا کردهاند، دربردارندهی رختکن یا بینه، میاندَر و گرمخانه است. کمدهایی دور تا دور بینه را درمیان گرفتهاند. این کمدها برای نگهداری جامه و لوازم شخصی مشتریان بوده است. پلان بینه مستطیلی است و دیوارها با کاشی پوشانده شده است. کف این بخش نیز پوششی موزاییکی دارد.
میان درِ بخش مردانه پهنهوری چندانی ندارد و راهرویی کوتاه است که در سوی دیگرش گرمخانه بنا شده است. وارون دیگر بخشها که مستطیلیشکلاند، گرمخانه فضایی مربعی دارد. سه حوض نیز درون آن دیده میشود.
گرمابهی زنانه، یا گرمابه کشوریه، از دید پهنهوری به اندازهی نیمی از گرمابه مردانه است. آنچه این بخش را دلنوازتر میسازد، قاب آینهکاری شدهی ورودی آن است. بینهی زنانه شکلی مستطیلی دارد و کاشیهایی سفیدرنگ دیوارها را پوشاندهاند. کف این بخش از گرمابه، موزاییکی است. در بخش جنوبی آن نیز بینه ساخته شده است. گرمخانه نیز با حوضی سیمانی از دیگر بخشها جدا شده است.
میدانیم که گرمابههای سنتی، تنها فضایی برای شستوشو نبودهاند. در آنجا فرهنگی جاری بود که ریشه در باور مردم داشت و برگرفته از آیینها و یادمانهای دور و نزدیک بود. از همینروست که از فرهنگ گرمابه رفتن در ایران، میتوان مجموعهای درازدامن و خواندنی فراهم کرد. چنین مجموعهای آینهای از رفتار اجتماعی مردم در گذشتههای تاریخی خواهد بود. یک نمونه از آن فرهنگها که نزد تهرانیها رواج داشت و به آیین گرمابه رفتن پیوند مییافت، ترانههایی بود که کودکان و گاه بزرگسالان در گرمابه میخوانند. این ترانههای مردمپسند، بازنمای نکتههای اجتماعی بسیاری بود. یکی از آنها که چهبسا هنوز هم در یادها مانده و بسیار آهنگین است، چنین بود:
حمومی، آی حمومی، فرش و قالیچهم رو بردن
فرش و قالیچهم جهنم، طاس و دولیچهم رو بردن
فرش و قالیچه، طاس و دولیچهم جهنم، لنگ و قطیفهم رو بردن!
این ترانهها با آوای سرخوشانه و شادیبخش کودکان خوانده میشد و گرمابه رفتن را دلخواهتر از آنچه بود، میساخت. به همینگونه، فرحبخشی بازیهایی را باید یاد کرد که کودکان در گرمابهها انجام میدادند و بزرگترها را هم سرگرم میکردند؛ مانند بازی «حمومک مورچه داره» که خود داستان دور و درازی دارد. این اشارههای گذرا از آنرو اهمیت دارد که ما را با فرهنگی دیرینه و سنتی آشنا میکند که اکنون در گردوغبار زندگی و شتاب پُرهیاهوی کنونی، روبه فراموشی است. همینکه گرمابهای دیرینه مانند گرمابه سلیمانیه، برای همیشه بسته میشود و کاربری خود را از دست میدهد، یا آنکه از گرمابههای تاریخی رستوران و چایخانه میسازند، خود نشانهای از فراموشی بخشی از فرهنگ مردم است.
از آرایههای گرمابهی سلیمانیه نیز یادکنیم. نه تنها دیوارهای گرمابهی مردانه با کاشیهای سفیدرنگ پوشانده شده است، بلکه گچبری و آیینهکاریها نیز نمایی دیدنی دارند. نقشهایی که بر روی درهای چوبی گرمابه دیده میشود، برگرفته از داستانهای تورات است. سر در گرمابه نیز با ستارهی داوود آذین یافته است. گویا فرتوری از بانی گرمابه و همسرش نیز بر سر در دیده میشد که اکنون اثری از آن نیست.
در ساخت گرمابه سلیمانیه از آجر، سیمان، تیرآهن، سنگ و موزاییک استفاده شده است. آب مورد نیاز آن نیز از لولهکشی شهر به دست میآمد و برای برآوردن سوخت گرمابه از نفت سیاه و گازوییل بهره میبردند.
سلیمان سنهای، بانی گرمابه، در سال 1359 خورشیدی چشم از جهان فروبست. چون وارثی نداشت، گرمابه کاربری خود را آرامآرام از دست داد، تا آنکه در سال 1381 به تمامی بسته شد. گویا این گرمابهی تاریخی اکنون در اختیار انجمن کلیمیان تهران است.
بر سردر گرمابه و در میانهی آن کاشی لاجوردی دیده میشود که واژهی «بینظیر» بر روی آن نوشته شده است. از اینرو، گرمابه سلیمانیه را به نام «گرمابه بینظیر» نیز میشناختند.
* با بهرهجویی از پژوهش پریوش اکبری در کتاب «حمام در ایران» (دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1397) و نیز گزارش تارنمای «سفرنویس».