لوگو امرداد

تهران

روزی روزگاری، تهران (72)

دهه‌ی شصت، زمانی که بسته‌های نایلونی چپیس به بازار آمده بود، خوشگذرانی و تفریح ما همین اندازه بود که چیپس‌های پُرنمک ...

روزی روزگاری، تهران (70)

تا همین یک سده‌ی پیش فروشنده‌های دوره‌گردی بودند که تغارهای سفالی را روی سر می‌گذاشتند و محله به محله ماست می‌فروختند...

روزی روزگاری، تهران (69)

به فکر خودمان رسید؟ یا از فرنگی‌ها یاد گرفتیم آرد و شکر و روغن را قاتی کنیم و خمیرش را با انگشت وَرز بدهیم و شکل‌هایی...

روزی روزگاری، تهران (68)

سی سال، هر روز بانویی که سراپا قرمز پوشیده بود، آرام و بی‌‌گفت و سخن پا به خیابان فردوسی می‌گذاشت و گوشه‌ای روبه بخش ...

روزی روزگاری، تهران (67)

با همه‌ی استکان‌های دیگر فرق داشتند. در ساخت آن‌ها ظرافتی بیش از حوصله‌ی آن‌هایی به کار رفته بود که چای را تند و تند ...

روزی روزگاری، تهران (66)

جایی تماشایی‌تر از «فروشگاه فردوسی» نمی‌شد پیدا کرد. افسونگر بود و برق از چشم‌ها می‌پراند. زن‌ها بهترین لباسشان را می...

روزی روزگاری، تهران (65)

یک جور خوشگذرانی بی‌آزار بود. انگار بی‌خیال دنیا و زندگی شده بودیم و می‌خواستیم آنقدر دندان‌هایمان را روی آدامس له شد...

روزی روزگاری، تهران (64)

طباخی‌های تهران قدیم حال و هوای دیگری داشتند. در آن جا بخشی از رفتار مردم و فرهنگ خوراکی‌شان را می‌شد دید و شناخت. در...

روزی روزگاری، تهران (63)

یک لحظه پلک‌هامان را ببندیم و شهری را تصور کنیم که پرنده‌ای ندارد و حیوانی اهلی و رام در جایی از شهر پیدا نمی‌شود. ای...

روزی روزگاری، تهران (62)

چه حوصله‌ای داشتند قدیمی‌ها. لیقه را تهِ دوات می‌گذاشتند و مُرکب رویش می‌ریختند و قلم‌های نوک‌تیز فلزی را آغشته به جو...

بارگذاری نوشتار بیشتر