لوگو امرداد

تهران

روزی روزگاری، تهران (83)

پا به پای کودکی‌هایمان آمده است و همه‌ی سال‌های دیگر وسوسه‌ی تُردی و خوشمزگی‌اش بهانه‌ای بوده تا دهانمان را پُر از پف...

روزی روزگاری، تهران (81)

چشم خیلی‌ها را گرفته بود و تهِ آرزوهایشان بود. سوار که می‌شدند خیالشان دُور برمی‌داشت و خوشبختی را نزدیکِ نزدیک می‌دی...

روزی روزگاری، تهران (80)

نخستین مدرسه‌ی پرستاری در ارومیه و ایران از هر کسی ساخته نیست. دلِ بزرگ می‌خواهد و فداکاری و گذشت بی‌اندازه. اینکه از...

روزی روزگاری، تهران (79)

یادمان نمی‌آید آخرین باری که نامه‌ای برای دوستی نوشتیم و پُست کردیم، کی بود. به مقصد رسیده بود، یا نرسیده بود؟ خوانده...

روزی روزگاری، تهران (78)

تا صد سال پیش داروخانه نداشتیم. نه اینکه نشناسیم و ندانیم چه هست. یک دنده بودیم و به داروی فرنگی اعتنایی نداشتیم و از...

روزی روزگاری، تهران (77)

این روزها انگار همه‌ی خرت و پرت‌های خُرد و ریز دنیا یک نشانی بیشتر ندارند: دکه‌های روزنامه فروشی شهر! در این اتاقک‌ها...

روزی روزگاری، تهران (76)

سفره‌ی ما ایرانی‌ها زمانی رنگ و بوی دیگری گرفت که سیب زمینی را شناختیم، اما این آشنایی ارزان تمام نشد و فرنگی‌های زرن...

روزی روزگاری، تهران (75)

جهان بی‌درنگ و پُرشتاب روبه نو شدن دارد و نمی‌توان در گذشته‌ها ماند. این قانون زندگی است. با این همه، چیزهایی که از س...

روزی روزگاری، تهران (74)

از وفاداری بود یا ترسمان که هر چیز نو را پس می‌زدیم؟ شاید هر دو، شاید هم چشممان ترسیده بود. روزی که پادشاه فرنگستان ک...

روزی روزگاری، تهران (73)

بیش از شش دهه است این ترس به زندگی ما چسبیده که آسانسور میان زمین و آسمان بایستد، چراغ‌های اتاقکش خاموش بشود و ما بما...

بارگذاری نوشتار بیشتر