بسیاری از آنهایی که به دیدن روستای کندوان میروند، نمیدانند که تنها دو کیلومتر آن سوتر از کندوان، روستایی هست که در رازگونگی چنان است که باید گامها را آهسته کرد، به سوی آن رفت و از خانههای شگفت در شگفت آن حیران ماند؛ خانههایی که بیش از هر چیز به مخفیگاهی پنهانی میمانند. اما چهبسا بسیاری از آن گردشگران بهسادگی از کنار این روستای پنهانی، رد میشوند بدون آن که دستکندهای پوشیده شده در دل صخرههایش را دیده باشند. آنجا دیر زمانی است که خالی از هر ساکنی است؛ مردمانش روستا را رها کردهاند و به جایی دیگر رفتهاند؛ شاید به کندوان.
روستای حیلهور چنین رازی را در خود دارد؛ رازی که همواره میخواسته است از نگاهها پنهان بماند.
حیلهور تنها 15 کیلومتر از شهر اسکو، در استان آذربایجان شرقی دور است. در کوهپایههای شمال باختری (:غربی) کوه سهند آرمیده و سدهها کوشیده است که نام و نشانی از خود نداشته باشد. این همه پنهانکاری برای چیست؟
خانههای این روستا در دل زمین کنده شدهاند؛ پنهانیاند و از دور دیده نمیشوند. بیشتر، زاغههای دویست گانهای هستند که در شیب زمین و گودالی که در دامنهی کوه پدید آمده است، با سختکوشی ساخته شدهاند.
دستکندهای حیلهور نه تنها جایی برای مردم روستا، بلکه آغلهایی برای جانوران اهلی روستاییان هم بوده است. درستتر بگوییم: در آن خانهها انسان و حیوان کنار هم زندگی میکردهاند.
حیلهور پیچیده از دالانهای تاریک، نمناک و اندکی بیمآور است. گام که به درون آن میگذارید شاید دچار ترس و هراس بشوید! وزش باد در دالانهای خالی آن میپیچد و صدایتان در دستکندهای تُو در تُو، دور و دورتر میشود. آن غارها زمانی جایی برای زندگی مردمی بوده است که کمتر کسی آنها را به یاد میآورَد.
حیلهور نامی پرسشبرانگیز است. میگویند مردم آنجا پنهان بودن را از آمد و رفت با دیگران دوستتر میداشتهاند. شاید از همینروست که نام روستایشان را «حیلهور» گذاشتهاند؛ چون با چنین حیلهای در ساخت پناهگاههایشان، از دید دشمنان و درندگان وحشی در امان میماندهاند. با این همه، در سدهی هفتم مهی گرفتار یورش مغولان شدند. حیلهور از چشمان باریک، اما تیزبینِ مغولان دور نماند و آنان در تاختن به روستا درنگ نکردند. شاید در همان زمان بود که حیلهوریها غارهای دستکندشان را رها کردند.
در 300 متری روستا، گورستانی هست که نشان میدهد سدهها پیش از تازش مغولان، حیلهور جایی برای زندگی مردمانی روستانشین بوده است. سفالهایی هم پیرامون روستا یافتهاند که نام و نشان تاریخی دارند.
شیوهی مهرازی (:معماری) حیلهور کمتر همانند دارد. حتا درخور سنجش با روستای شگفتانگیز کندوان است. آنها کوه را شکافتهاند و خانههایشان را به همراه آغل گوسفندان شکل دادهاند.
با این که هنوز پژوهش چندانی دربارهی این روستای شگفتآور نشده است، پیداست که روستاییانی دامدار بودهاند و همانند دیگر مردمان این گستره فرش و گلیم میبافتهاند و با سادهترین ابزارها، خانههایشان را در زیر زمین، که آکنده از سنگهای آتشفشانی دامنههای سهند است، باشکیبایی بسیار میکندهاند و دالانهایی پدید میآوردهاند که خانهها را به هم پیوند میداده است؛ خانههایی که شماری از آنها چند طبقه است. همان یافتههای اندک نشان میدهد که پیشینهی حیلهور به دوران باستانی ایران میرسد.
درون غارهای حیلهور هوایی خنک دارد. خانهها چنان در زیرزمین ساخته شدهاند که هوای داغ تابستانی به درون آنها رخنه نکند. با این همه، آب و هوای آن گستره در بیشتر فصلهای سال، سرد است.
مسافری که از آن جا گذر میکند (شاید برای دیدن روستای کندوان) اگر هوشیار نباشد به سادگی از کنار حیلهور خواهد گذشت و دیدن شگفتیهای آن را از دست خواهد داد. گویا حیلهور دوست ندارد نمایان باشد!
این روستا با وجود پنهان ماندن از دیدها در سال 1384 خورشیدی ثبت ملی شده است.
کندلوس؛ روستایی شانه به شانهی تاریخ
ورکانه؛ گام نهادن در تنها روستای سنگی ایران
دلربایی طبیعت در روستای شهرستانک
ریاب، یکی از دیرینهترین روستاهای کاهگِی ایران
سنگتراشان، بزرگترین گنجخانهی مفرغی جهان
قلعه سریزد؛ نخستین بانک ایران در روزگار ساسانیان
خویدک؛ روستایی که مردگانش رو به تختجمشید آرمیدهاند!
زندرق؛ روستایی با یک تَن جمعیت!
تورانپشت، روستایی به شکوهمندی تاریخ ایران
روستای گرمه، گذرگاه جادهی ابریشم
روستای وفس؛ نگاهبان یکی از دیرینهترین گویشهای ایرانی
روستاییان وردیج، همسایگان ارواح سنگی!
ارگ روستای پاده، شکوه فراموششده
قورتان، دومین بنای خشت و گل ایران
نشانههایی از تاریخ در دل روستای اُشتبین
قارنه، روستایی آرمیده در دل تاریخی هفت هزار ساله
هفتادُر، روستایی به دیرینگی تاریخ
زنشاهی؛ روز فرمانروایی زنان در روستای اسک
روستای زرگر، مردمانی آشنا با زبانی ناآشنا
ایستا؛ شگفتانگیزترین روستای جهان
هجیج، روستایی با گویشی همانند با زبان اوستایی