تاکنون شنیدهاید روستایی یک تَن جمعیت داشته باشد؟ شاید بتوان چنین روستایی را در گوشهای از جهان یافت؛ انسانهایی که رابینسون کروزوئههای روزگار خود هستند و خواسته یا ناخواسته به تنهایی خو گرفتهاند. اما اگر چنین روستایی وجود داشته باشد (که دارد)، آن یک تَن، چگونه با تنهاییاش کنار میآید؟ دورافتادگی از دیگران را چگونه تاب میآورد؟ آیا بودن چنین روستایی در این جهان پهناور و پر از آدمی، شگفتآور نیست؟
نام و نشان یکی از آن روستاها را میتوان در ایران گرفت: روستای زندرق در 15 کیلومتری شهر هشتجین استان اردبیل.
زندرق از روستاهای دهستان خورش رستم شمالی در شهرستان خلخال است و تنها و تنها یک تَن جمعیت دارد! آن یک تَن پیرمردی 77 ساله است به نام امیدعلی (افغانعلی) مهپور*.
در آمارگیری سال 1365 خورشیدی بود که سرشماران دریافتند روستای زندرق از ساکنانش خالی است و تنها پیرمردی در آن جا زندگی میکند که سختکوش است و به زنبورداری، باغداری و پرورش ماکیان سرگرم است و هیچ هم از تنهایی دلش نمیگیرد!
سال 1360 بود که روستاییان زندرق روستایشان را که دیگر پاسخگوی زندگی و گذرانشان نبود، رها کردند و به شهر کوچیدند. مهپور هم با آنها راهی شهر شد اما نتوانست هیاهوی سرسامآور شهر را تاب بیاورَد و به روستای نیاکانیاش بازگشت؛ بیآن که از تنهایی بیمی به دل راه بدهد یا از دشواری زندگی در روستایی خالی از هر باشندهای، هراسان بشود. از آن زمان، سی و هفت سال گذشته است. او میگوید: «عاشق طبیعت و زاگاهم هستم. آب و هوای شهر با روحیهام سازگار نیست. من عاشق هوای پاکام».
امیدعلی مهپور، تنها ساکن روستای زندرق (عکس از خبرگزار فارس سال 1391)
مهپور، سالانه آناندازه عسل و میوه و تخم مرغ فراهم میآورد که بتواند فراوردههایش را به جاهای دیگر ببرد و بفروشد و از این راه از پس هزینههای زندگیاش را برآید. جز این باشد، حوصله رفتن به شهر را ندارد. آن رفتن ناگزیر به شهر، برای فروش فرآوردههایش است و خرید قند و چای.
زندرق تا همین چند سال پیش برق و آب لولهکشی نداشت. آب لولهکشی برای چه کسی؟ اما بودنِ پیرمردی که هم چنان به روستای زادگاهش وفادار است و کار میکند و به اندازهی توانش (که توان اندکی هم نیست) در تولید نقش دارد، مسوولان را برانگیخت که به این روستای یک نفری برق و آب لولهکشی برسانند. آیا روستاییان زندرق که اکنون روستایشان را با کوشش خستگیناپذیر مهپور زنده و آباد میبینند، به زادگاه نیاکانیشان باز خواهند گشت؟ یا بازگشتهاند؟ آیا کسی از آن پیرمرد و همت بلندش یاد خواهد کرد؟ راستی، کسی خبری از امیدعلی مهپور دارد؟ (نگارنده از وضعیت کنونی روستا، تنها ساکن یا ساکنانش آگاهیای در دست ندارد)
اما مهپور تنها کسی نیست که در روستای زادگاهش تک و تنها زندگی میکند. اگر از شمال شرقی ایران، جایی که روستای زندرق جای دارد، به جنوب ایران و استان بوشهر برویم روستایی خواهیم دید به نام «سمدان». در آنجا نیز بانویی سالخورده، تنها زندگی میکند و به کار کشاورزی و دامداری سرگرم است. هنگامی که هم ولایتیهای او سمندان را رها کردند و به شهرها کوچیدند، او و همسرش در روستا ماندند. پس از چند سال همسرش درگذشت و او در روستای زادگاهش ماند و به کارهای روزمرهاش ادامه داد.
روستاهای ایران سرشار از شگفتیهاست. از زیستبوم پاک و دلانگیزشان تا ریشههای تاریخی و زنان و مردان روستانشینی که یکتنه از پسِ سختیهای زندگی برمیآیند.
* آنچه دربارهی امیدعلی مهپور آورده شد برگرفته از گفتوگپ چندسال پیش اوست با خبرگزاریها
کندلوس؛ روستایی شانه به شانهی تاریخ
ورکانه؛ گام نهادن در تنها روستای سنگی ایران
دلربایی طبیعت در روستای شهرستانک
ریاب، یکی از دیرینهترین روستاهای کاهگِی ایران
سنگتراشان، بزرگترین گنجخانهی مفرغی جهان
قلعه سریزد؛ نخستین بانک ایران در روزگار ساسانیان
خویدک؛ روستایی که مردگانش رو به تختجمشید آرمیدهاند!
تورانپشت، روستایی به شکوهمندی تاریخ ایران
روستای حیلهور، بیمناک از دیدهشدن
روستای گرمه، گذرگاه جادهی ابریشم
روستای وفس؛ نگاهبان یکی از دیرینهترین گویشهای ایرانی
روستاییان وردیج، همسایگان ارواح سنگی!
ارگ روستای پاده، شکوه فراموششده
قورتان، دومین بنای خشت و گل ایران
نشانههایی از تاریخ در دل روستای اُشتبین
قارنه، روستایی آرمیده در دل تاریخی هفت هزار ساله
هفتادُر، روستایی به دیرینگی تاریخ
زنشاهی؛ روز فرمانروایی زنان در روستای اسک
روستای زرگر، مردمانی آشنا با زبانی ناآشنا
ایستا؛ شگفتانگیزترین روستای جهان
هجیج، روستایی با گویشی همانند با زبان اوستایی
یک پاسخ
چند وقتی هست که فوت کرده روحش شاد