جاناتان سوییفت، نویسندهی سدهی هجدهم ایرلندی، در رُمان «سفرهای گالیور» داستان کشور خیالی «لیلیپوت» را مینویسد که قد مردم آن یک دوازدهم آدمهای معمولی بود. آنها سالها با کشور «بلفوسکوها» بر سر این که تخم مرغ را باید از سر شکست یا ته، میجنگیدند!. اگر لیلیپوتیهای کتاب سوییفت خیالی بودند، آدمهای قدکوتاه روستای ماخونیک خراسان جنوبی نه تنها خیالی نیستند، که خیلی هم واقعیاند.
قد روستاییان ماخونیک از 80 تا 140 سانتیمتر بیشتر نیست. از همینروست که روستای آنها را «لیلیپوت ایران» مینامند. ماخونیکها برای این مشکل سالیانی است که خوراک خود را تغییر دادهاند و قطرهی آهن میخورند تا نسل تازه قد بلندتر بشوند.
ماخونیک یکی از هفت روستای شگفتانگیز جهان نام گرفته است؛ هم به سبب کوتاهقامتی مردمانش و هم برای معماری (:مهرازی) روستایشان.
ماخونیک از شهرستان سربیشهی استان خراسان جنوبی 78 کیلومتر دور است و با شهرستان بیرجند 142 کیلومتر فاصله دارد. از ماخونیک تا مرز افغانستان بیشتر از نیمساعت راه نیست. ماخونیکها نژادشان به مردمان افغانستان میرسد و سه چهار سدهی پیش به خراسان آمدهاند و در روستای کنونیشان جای گرفتهاند. با این همه، دیرینگی روستای آنها به سبب بناهای تاریخی در پیرامون آن، سر به هزارهی دوم پیش از میلاد میزند.
اما ماخونیک به چه معناست؟ نوشتهاند که نام این روستا از دو واژهی «ما» به معنی «ماه» و «خونیک» به معنی «چشمه» است. پس ماخونیک یعنی «چشمهی ماه». در اسناد کهن نامی از این روستا نیست. دیرینهترین جایی که نام ماخونیک بُرده شده است، به روزگار ناصرالدینشاه قاجار میرسد. اما سنگنگارهای که نزدیک قنات روستا هست و نیز برج و دژ ماخونیک نشان از تاریخ کهن آن گستره دارد.
مهرازی روستای ماخونیک ویژگیهایی دارد که هر سال گردشگران ایرانی و بیگانه را به آن جا میکشاند. خانههای ماخونیک هیچ شکل هندسی ندارد؛ نه دایرهای است، نه مربعی یا مستطیلی. هیچ نظمی هم در ساخت خانهها دیده نمیشود و بسیار ابتدایی ساخته شده است. نیمی از هر خانه در درون زمین است و تنها یک اتاق دارد. آنقدر سقف خانهها کوتاه است که برای داخل شدن به آن باید سر خم کرد. درون خانهها نیز ایستاده نمیتوان ماند و باید خم شد. خانهها بهجز در ورودی، هیچ روزنهای به بیرون ندارند. بلندی (: ارتفاع) آنها به دو متر هم نمیرسد. حیاط و ایوان هم ندارند. هر خانه جایی به نام «کندیک» دارد که مخزنی برای نگهداری جو و گندم است و «کرشک» که اجاق گِلی برای پخت خوراک است. از همه شگفتتر آن که تمام خانهها به مسجد ماخونیک که در مرکز روستا ساخته شده، راه دارند.
خانههای ماخونیک درهمفشرده است. کوچهها هم باریک و تنگاند. این مهرازی یگانه، از ماخونیک روستایی کممانند ساخته است.
اما مردمان خونگرم ماخونیک آیینها و آداب ویژهی خود را دارند. یکی از آن آیینها، بارانخواهی آنهاست که با مراسم ویژهای انجام میگیرد. آنهایی که ماخونیک را دیدهاند میگویند ماخونیکها چای نمینوشند، سیگار هرگز نمیکِشند، شکار نمیکنند و گوشت هم نمیخورند. این کارها در نگاه آنان گناه است. پای تلویزیون هم نمینشینند و کودکانشان را از دیدن تلویزیون پرهیز می دهند. میگویند تلویزیون «شیطان» است، «جادو» میکند و نباید آن را دید.
ماخونیکها آیینهای دستنخوردهی بسیاری دارند؛ از بخش کردن ارث گرفته تا شیوهی کشت و کار. حتا بازیهایشان ریشهدار و دیرینه است. مردم آنجا پروایی از پوشیدن لباس کهنه و ژنده ندارند و این کار را عیب نمیدانند. آنها کشاورز و دامدارند و قالیبافی میکنند. گندم میکارند و فراوردههای دیگرشان سیر، جو، شلغم و چغندر است. شگفت است که در این روستا زمین کشاورزی دو متری هم میتوان یافت.
سرشماری سالیان پیش نشان میدهد که در ماخونیک بیش از 160 خانوار زندگی میکنند و شمارشان از 700 تَن اندکی بیشتر است.
کندلوس؛ روستایی شانه به شانهی تاریخ
ورکانه؛ گام نهادن در تنها روستای سنگی ایران
دلربایی طبیعت در روستای شهرستانک
ریاب، یکی از دیرینهترین روستاهای کاهگِی ایران
سنگتراشان، بزرگترین گنجخانهی مفرغی جهان
قلعه سریزد؛ نخستین بانک ایران در روزگار ساسانیان
خویدک؛ روستایی که مردگانش رو به تختجمشید آرمیدهاند!
زندرق؛ روستایی با یک تَن جمعیت!
تورانپشت، روستایی به شکوهمندی تاریخ ایران
روستای حیلهور، بیمناک از دیدهشدن
روستای گرمه، گذرگاه جادهی ابریشم
روستای وفس؛ نگاهبان یکی از دیرینهترین گویشهای ایرانی
روستاییان وردیج، همسایگان ارواح سنگی!
ارگ روستای پاده، شکوه فراموششده
قورتان، دومین بنای خشت و گل ایران
نشانههایی از تاریخ در دل روستای اُشتبین
قارنه، روستایی آرمیده در دل تاریخی هفت هزار ساله
هفتادُر، روستایی به دیرینگی تاریخ
زنشاهی؛ روز فرمانروایی زنان در روستای اسک
روستای زرگر، مردمانی آشنا با زبانی ناآشنا
ایستا؛ شگفتانگیزترین روستای جهان
هجیج، روستایی با گویشی همانند با زبان اوستایی