در سال 1337 خورشیدی، برای برآورده کردن آب آشامیدنی تهران، ناگزیر سدی بر روی رودخانهی کرج ساخته شد. ساخت این سازه پنج سال زمان بُرد و پس از بهرهبرداری، به نام «سد امیرکبیر» شناخته شد. اما ساخت این سد برای یکی از روستاهای زیبای آن گستره پیامد غافلگیرکنندهای داشت و مردمان روستا را ناچار کرد خان و مان خود را رها کنند و به جایی اندکی دورتر از خانههای خود که دولت برایشان درنظر گرفته بود، کوچ کنند.
آن مردم که شمارشان نزدیک به 500 تَن بود، اهالی روستای «واریان» بودند که با ساخت سد امیرکبیر نیمی از روستایشان به زیر آب رفته بود. نیم دیگر روستا که در بلندیها جای داشت، پابرجا ماند و شمار کمی از واریانیها در خانههای خود ماندند. اما اکنون گرداگرد روستا را دریاچهای فراگرفته بود و راهی برای آمد و شد به بیرون از روستا نداشتند. ناگزیر قایقهایی به آنان دادند تا خود را به آنسوی دریاچه برسانند. این روستا اکنون در میانهی دریاچه مانده است و چیزی کم و بیش همانند شهر ونیز ایتالیا است که مردم آن با قایق از این سو به آن سو رفت و آمد میکنند!
همین که با قایق به واریان میرسید و از شیب تند روستا بالا میروید، تابلویی نگاه شما را میگیرد. روی تابلو نوشتهای هست که ناآشنایان را از داخل شدن به آن گسترهی کوچک پرهیز میدهد و یادآوری میکند که آنجا «مسیر اختصاصی اهالی روستا» است! نباید این تابلو برای کسی برخورنده باشد. خانههای به جا مانده از واریان، حیاط ندارند و دیواری دور آنها کشیده نشده است. پس آنجا محلههایی را می بینید که از هم جدا نیستند. یکی از آن محلهها، به نام «هاقوری»، را سازمان آب خریداری کرده است. اما محلهی هاقوری و دو درخت گردوی کهنسال آن، آن چنان که باید نگهداری نمیشوند. میشود گفت آنچه این روستای زیبا را می سازد، باغهای آن است. پیداست داخل شدن به باغ اجازه میخواهد.
با این همه، اگر با قایق از سد کرج بگذرید و به واریان برسید، زمینها و خانههایی میبینید که در زیبایی خیره کنندهاند. کوههایی سرسبز پیرامون روستا کشیده شدهاند. آب آرام سد کرج روستا را دربرگرفته است و آبشارها و جویبارها، پهنهای ساختهاند که به تمامی از هیاهوی سرسامآور و دود و دم شهرها دورِ دور است. هوا در پاکیزگی و خُنکی، جان آدمی را تازگی میبخشد و دیدن گلهای رنگارنگ و شنیدن صدای پرندهها، آرامشی کمیاب را ارمغان هر رهگذری میکند. واریان، در بستر رودخانهی کرج، سرشار از طبیعتی نقش در نقش است که مردمان شهری از آن دور افتادهاند و تنها یادش را به خاطر سپردهاند!
این روستای آبی، ساکنان چندانی ندارد. سکوت، همراه همیشگی آن است و جز صدای آرامبخشی که از پرندگان آنجا شنیده میشود، کسی آرامشاش را بر هم نمیزند. خودروها راهی به آنجا ندارند؛ نه هوایش را آلوده میکنند نه سکوتش را برهم میزنند. چه نیکبختی کم یابی!
واریان در گذشتهها، پیش از آنکه ساخت سد، نیمی از آن را به زیر آب ببرد، چندین محله داشت. هر کدام از آن محلهها ویژهی خاندانی بود که در آنجا حق آب و گِل داشتند. اکنون هم گاه و بی گاه، به ویژه در فصل بهار و تابستان به واریان میآیند و چه بسا با همدیگر از گذشته ها یاد میکنند و روزهایی را با هم مرور میکنند؛ که واریان روستایی بود که مردمانش در دوخت گیوه و کرباس بافی چیرهدست بودند و به باغداری و کشاورزی میپرداختند و نیازمندیهای خود را در روستای خود برآورده میکردند. گاهی خودرویی از آنجا میگذشت و غریبهها راه شان را کج میکردند تا دمی در این روستای زیبا بمانند و هوای پاکیزهاش را نفس بکِشند. اکنون هیچ مغازهای در واریان نیست! اما سوغات آنجا غلات و لبنیات است و عسلی که کام را شیرین میکند.
واریان در استان البرز، در میان بخش خاوری (:شرقی) سد امیرکبیر، جای گرفته است و 25 کیلومتر با جادهی چالوس فاصله دارد. واریانیها به زبان تاتی سخن میگویند. در واپسین سرشماری ساکنان کنونی واریان 15 خانوار برآور دشده است که همانها هم همیشه در واریان نیستند.
کندلوس؛ روستایی شانه به شانهی تاریخ
ورکانه؛ گام نهادن در تنها روستای سنگی ایران
دلربایی طبیعت در روستای شهرستانک
ریاب، یکی از دیرینهترین روستاهای کاهگِی ایران
سنگتراشان، بزرگترین گنجخانهی مفرغی جهان
قلعه سریزد؛ نخستین بانک ایران در روزگار ساسانیان
خویدک؛ روستایی که مردگانش رو به تختجمشید آرمیدهاند!
زندرق؛ روستایی با یک تَن جمعیت!
تورانپشت، روستایی به شکوهمندی تاریخ ایران
روستای حیلهور، بیمناک از دیدهشدن
روستای گرمه، گذرگاه جادهی ابریشم
روستای وفس؛ نگاهبان یکی از دیرینهترین گویشهای ایرانی
روستاییان وردیج، همسایگان ارواح سنگی!
ارگ روستای پاده، شکوه فراموششده
قورتان، دومین بنای خشت و گل ایران
نشانههایی از تاریخ در دل روستای اُشتبین
قارنه، روستایی آرمیده در دل تاریخی هفت هزار ساله
هفتادُر، روستایی به دیرینگی تاریخ
زنشاهی؛ روز فرمانروایی زنان در روستای اسک
روستای زرگر، مردمانی آشنا با زبانی ناآشنا
ایستا؛ شگفتانگیزترین روستای جهان
هجیج، روستایی با گویشی همانند با زبان اوستایی