یعقوب لیث بنیانگذار دودمان فرمانروایی صفاریان در سیستان بود. او در روستای قرنین در سیستان زاده شد و از رویگری به پادشاهی رسید. پس از فراز و فرودهای بسیار، زمانی که دیگربار آماده میشد با لشکریان خلیفهی عباسی رودررو شود، بر اثر بیماری درگذشت. در این زمان او به همراه سپاهیانش در خوزستان به سر میبُرد. از اینرو، پیکر یعقوب را در همان جا به خاک سپردند. چند سده پس از آن آرامگاهی بر سنگ مزار او ساخته شد. یعقوب لیث در سال 265 مهی(:قمری) درگذشت. او مردی سختکوش و خودساخته و شهریاری خردمند بود. یعقوب لیث را نخستین زندهکنندهی زبان فارسی پس از فروپاشی ساسانیان میدانند.
تابلوی یعقوب لیث صفاری، اثر استاد رسام ارژنگی
آرامگاه شهریار صفاری در 10 کیلومتری شهر ذزفول و در روستایی به نام شاهآباد جای دارد؛ در جایی که آغاز جادهای است که دزفول و شوشتر را به یکدیگر میرساند. آرامگاه او با گنبد شگفتانگیزش، از دور نیز نمایان است و نگاه گذرندگان را به سوی خود میکشد. آرامگاه در کنار بازماندههای شهر کهن و تاریخی گندیشاپور ساخته شده است.
در اینکه آرامگاه یعقوب چندینبار در دورههای گوناگون تاریخی بازسازی و مرمت شده است، گمانی نیست. نشانههایی که بر پیکر آرامگاه دیده میشود، همین را گوشزد میکند. اما در اینکه خودِ سازه نخستینبار در چه زمان و دورهای ساخته شد، دیدگاهها یکسان نیست. برخی آن بنا را، یا دستِکم بخشهایی از آن سازه را، بازمانده از روزگار سلجوقیان گمان میبرند و میگویند آنها نخستین کسانی بودند که برای مزار یعقوب لیث آرامگاه ساختند. برای سخن خود نیز نشانه هایی میآورند. یک گمان دیگر آن است که آرامگاه یعقوب را در زمان تیموریان، در سده نهم، ساختهاند و در روزگار قاجاریان بازسازی کردهاند. ساختار بنا را آمیختهای از معماری ایرانی و رومی برشمردهاند. هر چه هست، گنبد آن نوآیین به گمان میرسد؛ هر چند نمونههایی در دشت خوزستان دارد. خود سازه از خشت خام و سنگ ساخته شده است و نقشبرجستههایی که در آن هست از ملات و گچ است. این نقشبرجستهها خودنمایی دلپذیری دارد؛ هر چند ساده و ابتداییاند و ویژگی ممتازی برای آنها نمیتوان برشمرد.
با آجرچینیهایی که شبکهای هستند، آرایهای دورتادور سازه ساختهاند. دو دژ مانند نیز در دو سوی بنا و چسبیده به آن دیده میشود. این دو سازه به سبک آجرکاری سنتی است. تاقهای ایوانمانند نیز در سوی جنوب و خاور آرامگاه دیده میشود و خالی از زیبایی و چشمنوازی نیست.
گنبد آرامگاه، دندانهدار است و به رنگ سفید. چه بسا تنهی نخل را به یاد بیاورد که در خوزستان فراوان است. بهراستی نیز چنین است و دور از ذهن نیست که بپنداریم سازندگان گنبد چنان ایدهای در ذهن داشتهاند.
سازهی یاد شده کتیبه یا نوشتهای تاریخدار ندارد. بر سر زبانهاست که تا چند دهه پیش کتیبهای کهن بر روی گنبد آرامگاه بوده است که به زبان عربی نام یعقوب لیث بر روی آن نوشته شده بود. کتیبهای عربی برای یعقوب لیث که زندهکنندهی زبان فارسی بود؟ شگفتانگیز است! به هرروی، اگر هم چنان کتیبهای وجود داشته است اکنون نشانی از آن نیست.
سراسر بنا تنها یک درِ ورودی دارد. سطح درونی آرامگاه چند پله پایینتر از سطح بیرونی است و باید برای گذر از این در، سر خم کرد و چند پله پایین رفت.
سنگ گور در نهایت آشفتگی است؛ سنگ مزاری آجری است که با پارچه روی آن را پوشاندهاند و دور تا دورش را میلههایی آهنی کشیدهاند که با چوب استوار شده است! در عکسهایی که درون آرامگاه را نشان میدهد، کفپوش رنگورو رفتهای بر روی زمین دیده میشود. در گزارشهایی که از بازدید آرامگاه نوشته شده است از تار عنکبوت بر روی دیوارها و میخ های زنگ زدهای که بر دیوارها زدهاند، یاد شده است.
از چند دهه پیش آرامگاه یعقوب لیث روبه ویرانی گذاشت. سرتاسر بنا از آسیب نم و رطوبت در امان نمانده بود و برخی بندهای میان آجرهای سازه، باز شده بود. سال گذشته مرمت سازه، به دست شرکت پیمانکاری سپرده شد، اما گویا بر اثر اشتباه پیمانکار، در 20 امردادماه 1398 دیوار ضلع جنوبی در زمان ساماندهی آرامگاه، فروریخت و چارهای نماند جز آن که پیمانکار دیگری برای انجام مرمتهای بازمانده، برگزینند (خبرگزاری بهارنیوز). هر چند معاون میراث فرهنگی هر گونه تخریب در آرامگاه یعقوب لیث را رد کرد و گفت تصویرهایی که در فضای مجازی از فروریختن دیوار گرفته شده، به کارهای مرمتی بازمیگردد و تخریبی انجام نشده است (خبرگزاری ایرنا).
به هرروی در مرمتهای نو، آرامگاه آجرفرش شد و دیوار ضلع باختری را سامان دادند. برای اینکار از مصالح سنتی بهره گرفته شده بود. این را نیز ناگفته نگذاریم که تا دههی 50، دور تا دور آرامگاه نمایی سنگی دیده میشد اما در دههی 60 دیواری از آجر، ماسه و سیمان به پشت بنا افزودهاند.
محوطهای که آرامگاه در آن جای گرفته است، 9 هکتار است. پیرامون آن نیز زمینهای کشتکاری و برنجکاری دیده میشود. گورستانی کهن نیز به فاصلهی اندکی از آرامگاه دیده میشود.آرامگاه یعقوب لیث ثبت ملی شده است.
به هرروی، هنگام دیدن سازه و در نگاه نخست، از اینکه هنوز هم آرامگاه مردی بزرگ با کارهای نمایانی که از او در تاریخ ثبت شده است، پابرجاست، هر نگرندهی دوستدار تاریخ و فرهنگ ایران را شادمان میسازد. اما این شادمانی دیری نمیپاید و خرابی و بی در و پیکری آرامگاه و بیتوجهیهایی که به آن شده است، جز آزردگی ثمری درپی ندارد. گویی از یاد بردهایم که آن بنا، آرامگاه شهریاری است که سهمی بزرگ در زندهسازی دوبارهی هویت ایرانی داشت و در این راه کوششهای بسیار کرد!
*یارینامه: ویکی پدیا و تارنماهای «سازندگی»، «تاریخ ما» و «نابرو»
آرامگاه سیبویه؛سازهای در بافت کهن شیراز
آرامگاه بوذرجمهر قاینی؛ چیرهدستی در ساخت سازهای کهن
آرامگاه شاه شجاع مظفری؛ همسایه با حافظ
آرامگاه رضیالدین آرتیمانی؛ ترکیبهای تکرار شونده
آرامگاه اوحدی مراغهای؛ سازهای استوار و ستبر
آرامگاه خیام؛ سازهای برپایهی سنجشهای هندسی
آرامگاه وحشی بافقی؛ شرح پریشانی شاعری پریشاندل
آرامگاه علاالدوله سمنانی؛ غوغای از یاد رفته
آرامگاه نیما یوشیج؛ بازگشت به خانهی پدری
آرامگاه لقمان سرخسی؛ بازماندهی سازهای شکوهمند
آرامگاه کمالالملک؛ اوج آفرینشگری در طراحی معماری
آرامگاه مستوفی قزوینی؛ سازهای برای یک دیوانسالار
آرامگاه ابن یمین؛ نشانهای از یک زندگی آشوبناک
آرامگاه فردوسی؛ کاخ بیگزند
آرامگاه حافظ؛ زیارتگه رندان جهان
آرامگاه بایزید بسطامی؛ ناپیدا در مجموعهای چشمنواز
آرامگاه عارف قزوینی؛ یادبودی کوچک برای میهنخواهی بزرگ
آرامگاه شاه اسماعیل صفوی؛ جلوهی هنر ایران
آرامگاه پورسینا؛ دیگرسان و سزاوار دانشمندی بزرگ
آرامگاه نزاری؛ رنجور از نادیدگی
آرامگاه خواجه نظامالملک؛ شکوه از یاد رفته
آرامگاه صائب تبریزی؛ برآمده از غبار فراموشی
آرامگاه سعدی؛ خاک شیراز و نسیم عشق
آرامگاه شمس تبریزی؛ پیدا و ناپیدا
آرامگاه خواجوی کرمانی؛ کنار آب رکناباد
آرامگاه باباطاهر؛ چشماندازی روبه آسمان
آرامگاه خرقانی؛ ساده، نوپا و بیپیرایه
آرامگاه نادرشاه افشار؛ پابهپای تاریخ
آرامگاه عطار؛ به شکوهمندی سخن او