علی اسفندیاری را به نام «نیما یوشیج» میشناسیم. نام نیما یوشیج را خود او برگزیده بود. برگزیدن این هم اشارهای است به نیاکانش و هم زادگاهش، روستای «یوش»، دهی در شهر آمل، در استان مازندران. به گفتهای «نیماور» نام دو تَن از اسپهبدان مازندران بوده است و گویا «کماندار بزرگ» معنا میدهد. برگزیدن نام نیما از سوی علی اسفندیاری، اشاره به چنین پیشینهی تاریخیای است. نیما، رستمداریان فرمانروا را نیاکان خود میدانست.
نیما یوشیج در آبان 1276 خورشیدی زاده شد و پس از زندگانی پُربار در روز 13 دیماه 1338 خورشیدی، پس از دچار شدن به بیماری ذاتالریه، در تهران چشم از جهان فروبست. پیکر نیما را در گورستان ابن بابویه تهران به خاک سپردند؛ در حالی که خواستهی خود او بردن پیکرش به روستای زادگاهش، یوش، و خاکسپاری در آنجا بود. این خواست نیما تا سالها انجام نگرفت. سرانجام در سال 1372 خورشیدی، پسرش شراگیم، پیکر پدر را به یوش بُرد و در خانهی پدری نیما دوباره به خاک سپرد. آرامگاه نیما یوشیج اکنون در میانهی حیاط خانهای است که از دید تاریخی ارزشمند است.
سنگ قبر نیما، مرمرین و ساده است. طرح آن نیز ساده برگزیده شده است. در بالای سنگ، نام «نیما یوشیج» را آوردهاند و در پایین آن نام «علی اسفندیاری» نگاشته(:حک) شده است. بر روی سنگ، تنها تاریخ مرگ نیما را نوشتهاند و عبارت دیگری بر روی آن دیده نمیشود. هیچ ویژگی دیگری این سنگ مزار را برجستگی نمیدهد. در کنار نیما دو تَن دیگر به خاک سپرده شدهاند که دربارهی آنها در دنباله خواهیم گفت.
خانهی پدری نیما یوشیج، بازمانده از روزگار قاجار است. از این دید، آن را باید بنایی تاریخی دانست. از همین روست که ثبت ملی شده و با شمارهی 1802 در فهرست آثار ملی ایران، گرفته است.
نیاکان نیما در روستای یوش نام و آوازهای داشتهاند و خانهی پدری او نیز در میان دیگر خانهها و بناهای یوش، نمونه و بسیار «اعیانی» است. نیما در یکی از نوشتههایش به زبانی کنایهآمیز از آن خانهی اعیانی پدر یاد کرده است و آنرا مانند قصری دانسته است. بیگمان اشارهی او به ناهمسانی آن خانه با دیگر خانههای روستای یوش است.
خانهی یاد شده در سال 1207 مهی(:قمری) بهدست نیای نیما، ناظم الایاله، بنا شده است. سه ورودی دارد و اتاقهایی فراوان. آجرکاری و گچبری آن نیز درخور توجه است و به آن خانه شکل و نمایی زیبا داده است. مرمتهای چند سال گذشته نیز نمای بیرونی و سازهی درونی خانه را چشم نوازتر ساخته است.
در سر درِ ورودی خانه، تاریخ 1128 مهی دیده میشود. نمیدانیم این تاریخ اشاره به چه چیز است. چون نزدیکبه از 80 سال پس از این تاریخ این خانه ساخته شده است. یک تاریخ حک شدهی دیگر هم در بخش شمالی بنا به چشم میآید: 1136 مهی! باز نمیدانیم چنین تاریخی اشاره به کدام رویداد است. جستوجوی ما برای یافتن معنای این دو تاریخ و اشارهی نهفته در آنها، به جایی نرسید.
نیای نیما یوشیج برای ساختن این خانهی پُر رنگ و لعاب، معماران و گچکارانی را از اصفهان به روستای یوش آورده بود. آنها هشت سال کار کردند و خانهای که اکنون هم پابرجاست، ساختند. دستودلبازی نیای نیما برای ساخت خانهای که چشمگیر و حسرتبرانگیز باشد، از حد و اندازه گذشته بود! او چندین پارچه آبادی داشت و میتوانست از پسِ هزینههای ساختن چنین خانهای برآید. آنچه او ساخته است، در سنجش با دیگر خانههای روستای یوش، ممتاز و برجسته است.
اتاقها، دور تا دور خانه ساخته شدهاند. از اینرو سنگ مزار نیما و آن دو تَن دیگر، گویی در میان تالاری از اتاق دیده میشود. اکنون از آن اتاقها موزهای ساختهاند که برخی اشیا بازمانده از نیما در آنجا نگهداری میشود؛ همانند: قلم و عینک و چراغ و دیگر ابزار او. نیمتنهای نیز از نیما پرداختهاند و در زیر تاق ورودی خانه دیده میشود. پنجرهها نیز ارسی و چوبی است.
این را هم بگوییم که برخی از اتاقها را به کتابخانه تبدیل کردهاند. در یکی از اتاقها تابلو نقاشیای دیده میشود که امضای نیما در پایین آن هست و از اینرو ارزشی بیشتر یافته است. نورگیرهای خانه مشبکاند. مصالح به کار رفته برای ساخت خانه نیز خشت و گِل و چوب است.
این خانه که در کوچهای شیبدار و سنگفرش شده جای دارد، در سال 1370 از سوی میراث فرهنگی مرمت شده است و پنج سال پس از آن مرمتهای افزونتری در آن انجام گرفته است.
نیما یوشیج در شعری که تاریخ سرودن آن به 1325 خورشیدی، بازمیگردد، از خانهی پدریاش اینگونه یاد میکند: «مانده اسم از عمارت پدرم/ تنِ بی جانش، چون مرا پیکر». گویی نیما میدانست خانهی پدری روزی آرامگاه ابدی او خواهد بود!
دو سنگ مزار دیگر در کنار شاعر نوسرای ایرانی
گفتیم دو تَن دیگر در کنار نیما خاکسپاری شدهاند و سنگ مزار آنها نیز در حیاط خانه جای دارد. یکی از آن دو «بهجتالزمان اسفندیاری» خواهر نیما یوشیج است که در خردادماه 1386 خورشیدی، درگذشت.
زمانی که نیما کارمند ادارهی مالیه بود، بهجتالزمان دخترکی شش ساله بود که همپای برادر به دیدار شاعران نامآور آن زمان، مانند عارف قزوینی و میرزاده عشقی میرفت. نیما دلبستگی بسیار به خواهرش داشت. در نامهای که 40 روز پس از درگذشت پدرشان نوشته شده است، به بهجتالزمان 11 ساله مینویسد: «بهجت کوچولو! رودخانه در شبهای تاریک چه حالی دارد؟… برای تو یک کلاه از گُل درست میکنم که هر چه پروانه هست دور آن کلاه جمع بشود. برای تو پیراهنی به دست میآورم که در مهتاب، مهتابیرنگ و در آفتاب به رنگ آفتاب باشد. به شرط این که فکر کنی ببینی چه سوغاتی خوبی میتوانی از کنار رودخانه برای من بیاوری!».
بهجتالزمان اسفندیاری سالهای پایانی زندگی را در آسایشگاه سالمندان گذراند و پس از درگذشتش او را در کنار برادرش نیما، در حیاط خانهی پدری به خاک سپردند.
«سیروس طاهباز»، نویسنده و گردآورندهی آثار نیما یوشیج نیز در کنار نیما به خاک سپرده شده است. او 35 سال کوشش کرد تا آثار نیما را گردآوری و چاپ کند. طاهباز در روز 25 اسفندماه 1377 خورشیدی، درگذشت و به سبب دلبستگی بسیارش به نیما، پیکرش را در کنار او خاکسپاری کردند.
*آنچه دربارهی بهجتالزمان اسفندیاری و نامهی نیما به او آورده شد برگرفته از نوشتهی محمد عظیمی در تارنمای «نیما یوشیج» است. برای شناخت خانهی پدری نیما نیز از تارنماهای «الی گشت» و «کارناوال» بهره برده شده است.
آرامگاه سیبویه؛سازهای در بافت کهن شیراز
آرامگاه بوذرجمهر قاینی؛ چیرهدستی در ساخت سازهای کهن
آرامگاه شاه شجاع مظفری؛ همسایه با حافظ
آرامگاه رضیالدین آرتیمانی؛ ترکیبهای تکرار شونده
آرامگاه اوحدی مراغهای؛ سازهای استوار و ستبر
آرامگاه خیام؛ سازهای برپایهی سنجشهای هندسی
آرامگاه وحشی بافقی؛ شرح پریشانی شاعری پریشاندل
آرامگاه یعقوب لیث؛ یادمانی روبه ویرانی
آرامگاه علاالدوله سمنانی؛ غوغای از یاد رفته
آرامگاه لقمان سرخسی؛ بازماندهی سازهای شکوهمند
آرامگاه کمالالملک؛ اوج آفرینشگری در طراحی معماری
آرامگاه مستوفی قزوینی؛ سازهای برای یک دیوانسالار
آرامگاه ابن یمین؛ نشانهای از یک زندگی آشوبناک
آرامگاه فردوسی؛ کاخ بیگزند
آرامگاه حافظ؛ زیارتگه رندان جهان
آرامگاه بایزید بسطامی؛ ناپیدا در مجموعهای چشمنواز
آرامگاه عارف قزوینی؛ یادبودی کوچک برای میهنخواهی بزرگ
آرامگاه شاه اسماعیل صفوی؛ جلوهی هنر ایران
آرامگاه پورسینا؛ دیگرسان و سزاوار دانشمندی بزرگ
آرامگاه نزاری؛ رنجور از نادیدگی
آرامگاه خواجه نظامالملک؛ شکوه از یاد رفته
آرامگاه صائب تبریزی؛ برآمده از غبار فراموشی
آرامگاه سعدی؛ خاک شیراز و نسیم عشق
آرامگاه شمس تبریزی؛ پیدا و ناپیدا
آرامگاه خواجوی کرمانی؛ کنار آب رکناباد
آرامگاه باباطاهر؛ چشماندازی روبه آسمان
آرامگاه خرقانی؛ ساده، نوپا و بیپیرایه
آرامگاه نادرشاه افشار؛ پابهپای تاریخ
آرامگاه عطار؛ به شکوهمندی سخن او