خواجه نظامالملک توسی، وزیر ایرانی سلجوقیان، زمانی که همراه اردوی سلطنتی از اصفهان راهی بغداد بود، در جایی نزدیک به کرمانشاه، با ضرب کارد فداییان اسماعیلی زخمی شد و یک روز پس از آن درگذشت. پیکر بیجان او را به اصفهان برگردادند و در باغی که از آنِ او بود، به خاک سپردند. آرامگاه او هنوز برجای است اما نشان از شکوه و بزرگی وزیری ندارد که زمانی فرمانش در سراسر ایران جاری و روان بود.
آرامگاه خواجه نظامالملک، ساده و از رونق افتاده است و سوت و کور. این آرامگاه سازهای است بازمانده از روزگار سلجوقیان در سدهی پنجم مهی (:قمری) که در سنجش با دیگر بناهای تاریخی اصفهان، رنگورویی ندارد. نه از زیبایی آن چندان خبری هست، نه از آبادانی باغی که زمانی آرامگاه را در بر گرفته بود.
محلهای که آرامگاه در آن جای دارد اکنون «احمدآباد» نامیده میشود و در زمان صفویان نام گوش خراشِ «دارالبطیخ» داشت! چون آن محله نزدیک بازار میوه و سبزی بود، آن را به این نام میخواندند. به آنجا «تربت نظام» هم میگفتند. بدان سبب که خاکجای نظامالملک بود. در باغی که پیکر او را در برگرفته است، مدرسهای ساخته بودند که گویا تا چند سده پس از آن، برقرار بوده است. آن مدرسه به دستور نظامالملک ساخته شده بود. برخی از پژوهندگان باور دارند که در گذشتهها سازهای بر روی سنگ مزار خواجه نظام الملک ساخته بودند که از میان رفته است.
درِ ورودی آرامگاه، کوتاه است و دو لنگهی چوبی. وارون درهای کهن، کوبه ندارد. گچبری پیرامون در نیز بیپیرایه است. از نمای بیرونی آرامگاه به دشواری میتوان دریافت که آنجا بنایی سلجوقی است که نهتنها نظامالملک پُرآوازه، بلکه سلطان ملکشاه سلجوقی و شماری از بزرگان آن دولت، به خاک سپرده شدهاند. دربارهی دیگر گورهای آرامگاه پس از این خواهیم گفت. دیوار بیرونی آرامگاه نیز نازیباست و یادگارنویسیهایی روی آن دیده میشود.
معماری آرامگاه ویژگی برجستهای ندارد. افزونبر سر در، در آنجا دالان کوچکی میتوان دید و ایوانی. اتاقی نیز بر روی سنگ مزارها برپا کردهاند. بیگمان آن مایه از سادگی به زمانهای پس از سلجوقیان بازمیگردد. باور کردنی نیست که آرامگاهِ مردی بسیار سرشناس مانند نظامالملک تا این اندازه کمبها بوده باشد.
روی گور نظامالملک سنگ مرمرین چشمگیری دیده میشود که گرداگرد آن سنگنوشتهای(:کتیبهای) نگاشته شده است. بر روی سنگ هیچ نامی از نظامالملک دیده نمیشود. جز آنکه در عباراتی که اکنون بریدهبریده است، واژههایی مانند «وزیر»، «خواجه» و «الملک» دیده میشود و گمان را به این سو میبَرد که گور خواجه نظامالملک است؛ (واصل گشت به جوار مرحمت و غفران و فایز شد بغرفات جنان و روضه رضوان حضرت مغفرت ماب قیام بصفت رحمۀ دیان … المفاخر و افتخار الاکابر و اعاظم . الوزراء ….. خواجه ….. الملک …..).
نشانههای تاریخی نیز این گمان را افزونتر میسازد. بر روی سنگ، نقشی از گلدان دیده میشود ودرخت سرو لوزی شکلی. این درخت، نماد و اشارهای است به جاودانگی. درازای سنگ به دو متر میرسد و پهنای آن 45 سانتیمتر است.
در کنار گور نظام الملک، چند سنگ گور دیگر دیده میشود. آن سنگ گورها از آنِ سلطان ملکشاه سلجوقی است که تنها چند روز پس از نظامالملک درگذشت. گور تَرکان خاتون، همسر ملکشاه نیز در آنجاست. سلطان برکیارق و سلطان محمود و محمد سلجوقی نیز در این آرامگاه خاکسپاری شدهاند. نزدیک به 10 سنگ مزار در این آرامگاه هست. سنگهای دیگر از آنِ شاهزادگان و سرشناسان دولت سلجوقی است.
با این همه، حقیقت آن است که دربارهی این سنگ مزارها با اطمینان سخن نمیتوان گفت؛ از آنرو که بر روی سنگها هیچ نامی نوشته نشده است. تنها برپایهی اشارهها و سندهای تاریخی است که آن مزارها را از آنِ بزرگان سلجوقی میدانند.
بر روی سنگی که میگویند گور ملکشاه است، نوشتهای به خط ثلث دیده میشود. بیشتر سنگها مرمری است و بسیار زیبا. گمان میرود که در روزگار صفویان، دگرگونیهایی در سنگ مزارها پدید آمده باشد. بدینگونه که عبارتهای تازهای بر روی آنها نوشتهاند. اینها همه برپایهی حدس و گمان است.
همچنین گفتهاند که خط و آرایههای سنگها همانندی با دورهی صفوی و قاجاریه دارد و نمیتواند از آنِ سلجوقیان باشد. راست یا ناراست بودن این گمانها به بررسی افزونتر آرامگاه و سنگ گورهای آن بستگی دارد؛ کاری که گویا تاکنون انجام نگرفته است. این را نیز بیفزاییم که سه گور دیگر در این آرامگاه هست که به سدههای نهم و دهم مهی بازمیگردد. یکی از آن گورها از آنِ «محمد مومن» شاعر روزگار صفوی است.
برای رفتن به ایوان و آرامگاه باید از دو پله بالا رفت. ایوان ساده است و آرایهای درخور یادآوری ندارد. تابلوهایی در آنجا دیده میشود که در سالهای پیش در دالان آرامگاه گذاشته شده است. نوشتههایی دربارهی نظامالملک و دیگر دفنشدگان آرامگاه، روی تابلوها دیده میشود.
گویا درخت چنار کهنسالی در ایوان آرامگاه بوده است که اکنون نشانی از آن درخت پیدا نیست.
در سالهای گذشته به سبب رها کردن آرامگاه، آسیبهایی به آن رسیده بود. نفوذ رطوبت به دیوارهای آرامگاه، یک نمونه از آن آسیبها بود. تا آنکه سازمان میراثفرهنگی و شهرداری اصفهان، دست به مرمتهایی در آرامگاه نظامالملک زدند. یکی از آن دگرگونیها، ساخت ایوان آرامگاه بود.
آرامگاه نظام الملک در خیابان احمدآباد اصفهان، در کوچهای که به نام نظامالملک شناخته میشود، جای دارد. این آرامگاه به شماره 99 در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده است.
خواجه نظامالملک توسی، بانفوذترین و بزرگترین وزیر دولت سلجوقی بود. او نزدیک به 30 سال وزارت آلپ ارسلان و ملکشاه را بردوش داشت و سلجوقیان را به اوج نیرومندی رساند. نظامالملک دهقانزادهای اهل توس در خراسان بود. در آنجا دانش آموخت و سپس به کارهای دیوانی (اداری) پرداخت تا آنکه به وزارت سلجوقیان رسید. از این وزیر کاردان و دانشمند، کتابی به نام «سیاستنامه» برجای مانده است. او در سال 485 مهی کشته شد.
*یارینامه: تارنماهای «نابرو»، «تیشینه» و «ایمنا».
آرامگاه سیبویه؛سازهای در بافت کهن شیراز
آرامگاه بوذرجمهر قاینی؛ چیرهدستی در ساخت سازهای کهن
آرامگاه شاه شجاع مظفری؛ همسایه با حافظ
آرامگاه رضیالدین آرتیمانی؛ ترکیبهای تکرار شونده
آرامگاه اوحدی مراغهای؛ سازهای استوار و ستبر
آرامگاه خیام؛ سازهای برپایهی سنجشهای هندسی
آرامگاه وحشی بافقی؛ شرح پریشانی شاعری پریشاندل
آرامگاه یعقوب لیث؛ یادمانی روبه ویرانی
آرامگاه علاالدوله سمنانی؛ غوغای از یاد رفته
آرامگاه نیما یوشیج؛ بازگشت به خانهی پدری
آرامگاه لقمان سرخسی؛ بازماندهی سازهای شکوهمند
آرامگاه کمالالملک؛ اوج آفرینشگری در طراحی معماری
آرامگاه مستوفی قزوینی؛ سازهای برای یک دیوانسالار
آرامگاه ابن یمین؛ نشانهای از یک زندگی آشوبناک
آرامگاه فردوسی؛ کاخ بیگزند
آرامگاه حافظ؛ زیارتگه رندان جهان
آرامگاه بایزید بسطامی؛ ناپیدا در مجموعهای چشمنواز
آرامگاه عارف قزوینی؛ یادبودی کوچک برای میهنخواهی بزرگ
آرامگاه شاه اسماعیل صفوی؛ جلوهی هنر ایران
آرامگاه پورسینا؛ دیگرسان و سزاوار دانشمندی بزرگ
آرامگاه نزاری؛ رنجور از نادیدگی
آرامگاه صائب تبریزی؛ برآمده از غبار فراموشی
آرامگاه سعدی؛ خاک شیراز و نسیم عشق
آرامگاه شمس تبریزی؛ پیدا و ناپیدا
آرامگاه خواجوی کرمانی؛ کنار آب رکناباد
آرامگاه باباطاهر؛ چشماندازی روبه آسمان
آرامگاه خرقانی؛ ساده، نوپا و بیپیرایه
آرامگاه نادرشاه افشار؛ پابهپای تاریخ
آرامگاه عطار؛ به شکوهمندی سخن او