سیبویه، زبانشناس نامدار ایرانی، در سدهی دوم مهی (:قمری) زندگی کرد. کاری که او در صرفونحو زبان تازی انجام داد، بهراستی شاهکاری در دانش زبانشناسی است. سیبویه توانست به شیوهای هوشمندانه صداها را در این زبان مشخص کند و ساختمان و چهارچوبی به زبان تازی ببخشد. او در یکی از روستاهای شیراز زاده شد و پس از سفر به بصره و بغداد، به زادگاهش بازگشت. سرانجام در نیمهی دوم سدهی دوم درگذشت. گمان بُرده میشود که سال درگذشت او در 180 مهی بوده است.
در شهر شیراز، در محلهای که به نام «سنگسیاه» شناخته میشود، آرامگاهی هست که در آنجا سیبویه آرمیده است. چندان ویژگی برجستهای برای این سازهی نو، نمیتوان برشمرد. حتا تا آنجا میتوان پیش رفت که این آرامگاه کوچک را شایستهی دانشمندی بزرگ مانند سیبویه ندانست. آن محله و آرامگاه اگر ساماندهی شود و سازهای نمایانتر برای آن بسازند، قابلیت تبدیل شدن به جاذبهای گردشگری خواهد داشت و ارجگذاری افزونتری از سیبویهای خواهد بود که فرزانهای یگانه و کممانند بود.
در سال 1353 خورشیدی، سازهی کنونی آرامگاه سیبویه به دستیاری انجمن آثار ملی ایران ساخته شد. طراح آن یکی از استادان معماری دانشگاه اصفهان، به نام معصومی بود. آنچه اکنون از آرامگاه دیده میشود تالاری سرتاسری است که 8 متر درازا دارد و 5 متر پهنا. جز این هیچ آرایهی دیگری دیده نمیشود و کوششی برای جلوهای هنرمندانه بخشیدن به بنا نشده است. تنها تاقنماهای درون آرامگاه است که زیبا و نمایانگر است و چهرهای کموبیش دلپذیر به آن بخشده است. آن تاقنماها و کاشیکاریهای معرق، کار استادان خراسانی است. اتاق و ایوان یا افزودههای دیگری در این بنای یادمانی ساخته نشده است. از همینرو، بیش از اندازه ساده به گمان میرسد.
نمای بیرونی آرامگاه، سه تاق بلند است. سطح ورودی آرامگاه سه پله کوتاهتر از سکویی است که سازه بر روی آن جای گرفته است. اینکار، برجستگی نمایانتری به آرامگاه داده است؛ بهویژه آنکه دیوارهای دو سوی آرامگاه که تاقها را در میان گرفتهاند، مورب ساخته شدهاند تا جلوهای کوچکی به سازه داده باشند. اما همین طرح هم چیزی از یکنواختی اثر و معماری سادهی آن نکاسته است.
سنگ گور سیبویه در میانهی تالار جای دارد. سنگی که 190 سانتیمتر درازا دارد و پهنایی 70 متری. بلندای آن نیز به 35 سانتیمتر میرسد. این سنگ نوساز است و پیدا نیست که سنگ کهن مزار چگونه بوده و چه ویژگیهایی داشته است. روی سنگ، نوشتهای دیده نمیشود اما در دیوار شمالی آرامگاه و روبهروی سنگ گور، تابلویی هست که در آن به خط چشمنواز نستعلیق از زندگی سیبویه و کارهای او و زمان زادن و درگذشتش، آگاهیهایی در اختیار بازدیدکنندگان گذاشته شده است. بر روی همان دیوار شمالی، دو کاشیکاری معرق زیبا در دو سوی نوشتهی دیوار هست که طرحی یکسان دارند. این نیز گفتنی است که به سبب رنگ سیاه سنگ گور سیبویه است که آن محله را سنگسیاه مینامند.
با اینهمه، از زیبایی معرقکاری سقف آرامگاه نمیتوان چشم پوشید. تاق نماها طرحی دلربا دارند و رنگورویی به آرامگاهی بخشیدهاند که فضایی عریان دارد و گویی با شتاب و بیهیچ ظرافتی در کار، ساخته شده است.
پوشش درون آرامگاه، سنگ سیاه است و در گسترهی بیرونی آن از سنگهای تیشهای بهره برده شده است. این سنگ را با تیشه اصطکاک میدهند تا صاف بودن سطح آن را بگیرند. همین کار نیز در محوطهی بیرونی آرامگاه انجام شده است. پیرامون سازه گلکاری و درختکاریهایی دیده میشود. این گسترهی بیرونی، وسعت چندانی ندارد.
جایی که آرامگاه سیبویه در آن ساخته شده است، اکنون به نام «خانهی فرهنگ سیبویه» شناخته میشود. در مهرماه 1393 زمین ساختمان کناری آرامگاه فروکش کرد و خطری برای سازه یادبودی سیبویه دانسته شد. از اینرو، درهای محوطه را بستند و بازدید از آرامگاه شدنی نبود (خبرگزاری فارس). این فروکش زمین، گویا به سبب انجام نگرفتن کارهای بهسازی بنا بود؛ هرچند ساختمان کناری آرامگاه در شمار ساختمانهای میراث شناخته نمیشد.
شوربختانه این کهن محلهی شیراز ئر سالهای گذشته جایی برای ولگردان، معتادان و فروشندگان مواد مخدر بوده است که البته بارها پاکسازی و ساماندهی شده است. اینکه محلهای با چنان شرایطی آرامگاه دانشمندی باشد که از نمایندگان برجستهی فرهنگ ایرانی است، برخورنده و ناامید کننده است. نمیدانیم اکنون و پس از گذشت چند سال از آن خبر، محلهی سنگ سیاه چگونه وضعیتی دارد.
آرامگاه سیبویه در 25 اسفند 1379 خورشیدی، با شمارهی 3067 در شمار آثار ملی ایران ثبت شده است.
آرامگاهی دیگر برای سیبویه
شگفت است که آرامگاه دیگری، در جایی دیگر، برای سیبویه شناسایی شده است! در بندر سیراف، در استان بوشهر، سازهای سنگوگچی هست که بیش از اندازه ویران و کوچک است. این بنا که در شمار آثار ملی ایران نیز ثبت شده است، به گمان برخی، آرامگاه اصلی سیبویه است. گنبدی بر فراز این سازه دیده میشود که ویژگی نمایانی ندارد و نیمهویران است.
در سال 1345 خورشیدی، گروهی از باستانشناسان دانشگاه آکسفورد، دست به خاکبرداری آرامگاه زدند. در این کاوش، دو سنگ گور پیدا شد. یکی از آن کسی که میگویند همان سیبویه است و دیگری از آن زنی که همسر یا دختر او بوده است. گویه لوحهای نیز که خطهای زیبایی بر روی آن نوشته شده بود، در آنجا یافته شده است.
این که آرامگاه بندر سیراف همان گورجای سیبویه باشد، شک و گمانهایی را برانگیخته است. بیشتر گمان میرود که آن آرامگاه از آنِ دانشندی به نام «ابوسعید نحوی سیرافی» باشد که او نیز در دانش «نحو» استاد بوده و آثار سیبویه را میشناخته است.
در آذرماه 1392 خورشیدی، برای دومینبار به این آرامگاه دستبرد زده شد (تارنمای دانا). قاچاقچیان گویا در جستوجوی آثار کهن بودهاند اما آنچه سرانجام به غارت برده بودند استخوانهای ته گور بوده است!
*یارینامه: خبرگزاری «برنا» و تارنمای «آفتاب یزد».
آرامگاه بوذرجمهر قاینی؛ چیرهدستی در ساخت سازهای کهن
آرامگاه شاه شجاع مظفری؛ همسایه با حافظ
آرامگاه رضیالدین آرتیمانی؛ ترکیبهای تکرار شونده
آرامگاه اوحدی مراغهای؛ سازهای استوار و ستبر
آرامگاه خیام؛ سازهای برپایهی سنجشهای هندسی
آرامگاه وحشی بافقی؛ شرح پریشانی شاعری پریشاندل
آرامگاه یعقوب لیث؛ یادمانی روبه ویرانی
آرامگاه علاالدوله سمنانی؛ غوغای از یاد رفته
آرامگاه نیما یوشیج؛ بازگشت به خانهی پدری
آرامگاه لقمان سرخسی؛ بازماندهی سازهای شکوهمند
آرامگاه کمالالملک؛ اوج آفرینشگری در طراحی معماری
آرامگاه مستوفی قزوینی؛ سازهای برای یک دیوانسالار
آرامگاه ابن یمین؛ نشانهای از یک زندگی آشوبناک
آرامگاه فردوسی؛ کاخ بیگزند
آرامگاه حافظ؛ زیارتگه رندان جهان
آرامگاه بایزید بسطامی؛ ناپیدا در مجموعهای چشمنواز
آرامگاه عارف قزوینی؛ یادبودی کوچک برای میهنخواهی بزرگ
آرامگاه شاه اسماعیل صفوی؛ جلوهی هنر ایران
آرامگاه پورسینا؛ دیگرسان و سزاوار دانشمندی بزرگ
آرامگاه نزاری؛ رنجور از نادیدگی
آرامگاه خواجه نظامالملک؛ شکوه از یاد رفته
آرامگاه صائب تبریزی؛ برآمده از غبار فراموشی
آرامگاه سعدی؛ خاک شیراز و نسیم عشق
آرامگاه شمس تبریزی؛ پیدا و ناپیدا
آرامگاه خواجوی کرمانی؛ کنار آب رکناباد
آرامگاه باباطاهر؛ چشماندازی روبه آسمان
آرامگاه خرقانی؛ ساده، نوپا و بیپیرایه
آرامگاه نادرشاه افشار؛ پابهپای تاریخ
آرامگاه عطار؛ به شکوهمندی سخن او